الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

اوّلاً خدا یک موجود بیش نیافریده است و آن عالم هستی است. گفته شده که جدا انگاری اجزاء عالم ناشی از محدود نگری ما انسانها است و الّا کلّ عالم خلقت یک پیکر واحد بیش نیست. و این مطلبی است که تنها اولوالالباب (صاحبان خرد ناب ) به حقیقت آن نائل می شوند. « الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ . ـــــــــــــــــــ همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته ، و آن گاه که بر پهلو خوابیده‏اند، یاد مى‏کنند؛ و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند؛ (و مى‏گویند:) بار الها! تو این را بیهوده نیافریده‏اى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار. » (آل‏عمران:191) اینها زمانی که شروع به تفکّر می کنند با کثرتها ( السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ) مواجه می شوند ولی آنگاه که به عمق حقیقت رسیدند می یابند که کلّ عالم یک پیکر بیش نیست لذا هیچگاه نمی گویند:« رَبَّنا ما خَلَقْتَ هولاء باطِلاً ــــ بار الها! تو اینها را بیهوده نیافریده‏اى! » بلکه می گویند: « رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً ـــــ بار الها! تو این را بیهوده نیافریده‏اى! »
بنا بر این ، انسان موجودی غیر از عالم نیست که خلقت او علّتی جداگانه بخواهد بلکه او نیز جزئی از این پیکر واحد است. لکن نسبت او به کلّ عالم مثل نسبت مغز است به بدن و بلکه بالاتر مثل نسبت روح است به بدن.
ثانیاً گفته شد که خدا به خاطر کمال محض بودن است که می آفریند. و کمالات خدا همانهاست که اسماء و صفات الهی گفته می شوند. و یکی از این اسماء مقدّسه ، اسم شریف « الموجود » است. لذا در ادعیّه داریم : « ... یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ یَا حَیُّ یَا مَوْجُود ... » (بحارالأنوار ،ج83 ،ص314 ) و نیز آمده است « ... یَا حَمِیدُ یَا مَجِیدُ یَا مَعْبُودُ یَا مَوْجُودُ ... » (بحارالأنوار ، ج 88 ،ص51 ) از اینرو حکما و عرفا گفته اند کلّ پیکر واحد هستی ظهور اسم الموجود است. و همانطور که همه ی کمالات وجودی مثل علم ، قدرت ، حیات ، خالقیّت و ... مستتر در وجود و در ضمن آن هستند ، اجزاء عالم خلقت نیز مظاهر این اسمهای حضرت حق تعالی می باشند. و در این میان انسان مظهر کاملترین اسم خدا یعنی اسم جامع الله است لذا او خلیفةالله یعنی مظهر اسم الله خوانده شد که تمامی اسماء در او جمع شده اند.« وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ـــــــ و همه ی اسماء را به آدم تعلیم داد جمیعاً » (البقرة:31) . پس اگر انسان خلق نمیشد اسم الله ظهوری نداشت. و محال است که اسماء و کمالات خدا بی مظهر بمانند چرا که یکی از اسماء او « الظاهر » است که به حکم این اسم تمام اسماء او مظهر می طلبند. پس خدا انسان را آفرید چون الله است. چون اسمی دارد که جامع جمیع اسماء است و انسان ظهور این اسم جامع است. 

خدا یعنی واجب الوجود. و واجب الوجود یعنی وجود محض ، یعنی کمال محض ، یعنی موجودی که نقص در او راه ندارد. و یکی از این کمالات خالقیّت است . پس خدا خلق می کند چون خالقیت کمال اوست. فرض خدایی که خالق نیست ، فرض خدایی است که فاقد یکی از کمالات وجودی است. و خدایی که فاقد یکی از کمالات وجودی باشد ، ناقص بوده کمال محض و واجب الوجود نیست. بنا بر این ، فرض خدایی که خالق نیست فرض موجودی است غیر از خدا. به عبارت دیگر ، فرض وجود خدای غیر خالق مثل فرض وجود ثروتمند بی پول یا به قول معروف مثل کوسه ریش پهن است. بعلاوه خدا صفات  فعل دارد (که در بحث خدا را بیشتر بشناسیم 2 گفته شد) و این صفات به غیر خدا تعلق می گیرند، بدین معنا که مثلاً اگر او "رازق" است، باید یک مرزوقی باشد که روزی بگیرد! لذا لطف خدا، قدرت خدا و حکمتش، حکم می کند که بیافریند! صفات فعل خدا بر عدم تعلق نمی گیرد، باید موجودی باشد، تا این صفات در آنها و برای آنها بروز کند!

حکما معتقدند که نظام موجود ،نظام احسن است . یعنی عالمی بهتر از این عالم ممکن نیست خلق شود . چون خدا کمال محض است ، و کمال محض بودن اقتضاء می کند که کاملترین موجود ممکن را بیافریند . اگر گفته شود که عالمی بهتر از این عالم (عالم ماده +عالم برزخ + عالم آخرت ) امکان داشت و خدا آن را نیافرید معنایش این است که خدا بالقوه آفریننده ی عالمی بهتر از عالم فعلی است ؛ یعنی در وجود خدا استعداد اینکه عالمی کاملتر و بهتر از عالم فعلی را بیافریند موجود است ؛ و این امر عقلاً محال است ؛ چون استعداد داشتن و بالقوّه بودن از مختصّات موجود مادی است و خدا منزّه از مادّه است. 
ما عالم را تکه تکه می بینیم و خیال می کنیم که دارای نقص است ؛ در حالی که کلّ عالم یک وجود به هم پیوسته و یکپارچه است . اگر همه ی اجزاء عالم در کنار هم دیده شوند آنگاه معلوم می شود که هر چیزی به جای خویش نیکوست ؛ به طوری که اگر یک ذرّه از اجزاء عالم از جای خود برداشته شود (عدم گردد) عالم به هم می ریزد . به قول شاعر حکیم:
اگر یک ذرّه را برگیری از جای / همه عالم فرو ریزد سراپای 
با این نگاه هیچ موجودی به خودی خود ناقص نیست. مثلا یک کرم خاکی در وجود خود کامل است و وجود آن برای بقای کل عالم لازم است .نقص و کمال موجودات در مقام مقایسه است که مطرح می شود مثلا گفته می شود انسان موجودی کاملتر از میمون است و میمون کاملتر از اسب است و اسب کاملتر از کرم خاکی است و کرم خاکی کاملتر از درخت است. در بین انسانها نیز این مطلب صادق است مثلا چهارده معصوم (ع) از نظر وجودی کاملتر از انبیاء سابقند ؛ و انبیاء نیز بعضی برتر از برخی دیگرند « تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض » (بقره /253) و انبیاء(ع) برتر از افراد عادی هستند . بین افراد عادی نیز درجات وجودی مختلف است ؛ البته این درجات بالقوه هستند لذا در ابتدای تولد اکثر افراد تقریبا در یک رتبه ی وجودی قرار دارند ؛ لکن استعداد تکامل در افراد متفاوت است و تکلیف هر کسی به اندازه ی استعداد ذاتی اوست.
2 نوع علم داریم...
یه علم حصولی داریم و یکی حضوری...
علم حصولی همینه که تو مدرسه و دانشگاه و تو کتابا و..ایناست!
ولی علم حضوری علمیه که باید خودت یه مسیری رو بری و هدفت رو حس کنی...
تا به اون علم پیدا کنی!
فرض کنید تو غروب یه روز پاییزی دارید تو یه جاده مستقیم و خلوت حرکت میکنید...
یه شبح یا سایه ای از دور میبینی!
حالا نمیدونی این سایه کوهه یا درخته یا آدمه...
هی بهش نزدیک میشی...
کمی جلوتر که میری متوجه میشی که این سایه کوه نمیتونه باشه چون کوچکتره...
باز جلوتر میری...
اینبار پی میبری به اینکه این سایه آدمم نیست چون ظاهرا از سایه خیلی بزرگتره...
وقتی تا چندمتری سایه میرسی متوجه میشی که این سایه درخته...
به این میگن علم حضوری!

خدا رو نمیشه با کتاب خوندن و دانشگاه و مدرسه رفتن و...اینا شناخت!
خدا رو باید با علم حضوری شناخت!
با چشم ظاهر نمیشه دیدش اما با چشم دل میشه!


حضرت علی (ع): "لَا أَعبُدُ رَبّاً لَم أرَه"
خدایی را که نبینم پرستش نمیکنم!