الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام به دوستان گرامی ما و با تسلیت ایام اربعین شهادت سالار و سرور شهیدان علیه السّلام

مودّت را برای خودمان "همرنگ و هم شکل شدن" معنا کنیم...

بدین معنا که اگر یک وقتی گفتند فلان شخص مودت و محبّت کسی را به دل دارد، یک معنی اش این است که سعی دارد با "او" هم شکل شود، همراه شود، هم صدا شود، همرنگ شود...دنباله رو و مطیع او شود!

محال است حبّ کسی در دل ما باشد و دنبال شناخت او نباشیم و مطیعش نشویم...اگر مطیع نباشیم و بگوییم هستیم، دروغ است! فلذا استاد بزرگواری به شاگردانش گفت: "نگویید الحمد لله الّذی جعلنا من المُتَمَسّکین بولایة علی بن ابی طالب"، شاید دروغ باشد! بلکه بگویید:"اللّهم اجعلنا من المُتَمَسّکین..."

می گویند بر فرض "مَن ماتَ علی حُبّ علی ماتَ شَهیداً"...هر کس با محبّت علی بمیرد، شهید از دنیا رفته است! ممکن نیست محبّ واقعی امیر مومنان دائم نمازش قضا شود، بی توجه باشد به دستورات خدا...

شفاعت ائمه اطهار علیهم السّلام و اولیاء الله، اول بر پایه اطاعت خداست، و سپس مودّت اهل بیت (ع)...

وابستگی یعنی اینکه قهراً نتوانی از یک محیطی، از یک نظامی خارج شوی...مثلاً ما در دعای کمیل میخونیم : "وَ لا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ"...یعنی خدایا راه فراری از حکومت تو نیست...یعنی قهراً ما قدرت خروج از این دایره رو نداریم...برای استقلال باید پیوندهای ما بطور کامل از چیزی بریده شود، یا از آن کاملاً خارج شویم تا به آزادی برسیم...یعنی به یک پروسه ی "ناهماهنگ سازی" نیاز داریم!

این را به عنوان یک اصل در نظر بگیریم و با مباحث دیگر منطبق کنیم...

برای مثال برای جدایی از بند شیطان، اینطور نیست که با ترک یک گناه حاصل بشه...شیطان دشمن برونی ماست، دشمن برون اگر راه نفوذ نداشته باشه، نمیتونه آسیب بزنه! پایگاه درونی شیطان در ما همون نفس امّاره است! فلذا برای رهایی از دام شیاطین باید این نفس تربیت شود! نفس امّاره ما در راستای اهداف شیطان عمل میکنه، بنابر این تبدیل می شود به راه نفوذ شیطان!

مثال ساده تر میزنم، شما میبینید، نظام آموزشی کشور ما متأسفانه اسلامی نیست، یک نشانه آن هم این است که امروزه نه تنها ممکن است، بلکه افتخار می کنند اگر یک دانش آموخته ای در ایران، در یک کشورغربی(با نظام سکولار) ادامه تحصیل دهد! این یعنی مطابقت نظام آموزشی ما با نظام آموزشی آن کشورها! این یعنی وابستگی آموزشی...دانشجو غالباً تا یک مقطعی تحصیل میکنه، و برای تحصیلات عالی به خارج سفر میکنه! با آن نظام درس میخواند، تربیت می شود و بر میگردد، این روند را روی شاگردانش هم پیاده می کند! و هــــی این پیوند وابستگی عمیق و عمیق تر می شود! اگر نظام آموزشی ما مطابق و در راستای نظام غربی ها نبود، باعث میشد محصل در درون سیستم بزرگ شود، شاگرد با همین نگاه تربیت کند، نظریه پردازی کند، و حتی ایده هایش را صادر کند! این می شود اتکای به قوای درونی!

جهانی شدن، نام جدید استعمار است.

اگر جهانی شدن را، یک همگن سازی قدرت ها (فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و...) معنا کنیم، این همگن سازی همیشه به سود کسانی تمام می شود که قدرت کنونی آنها بیشتر است...تصور کنید اگر در دو کفه یک ترازو دو جسم باشند، که یکی از دیگری سنگین تر باشد، باید از آنکه سنگین تر است برداشت و بر کفه سبکتر اضافه کرد، و نیازی نیست چیزی از سبک به سنگین اضافه شود...

شاید متوجّه نباشیم، اما داریم با یک نظامی که دیگران برای ما ساخته اند، که خیرخواهانه هم نبوده، بزرگ می شویم...داریم روزانه آب در آسیاب دشمن میریزیم و شاید...متوجه نباشیم...

کمی بیشتر فکر کنیم...

ادامه دارد!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

منکران وجود خدا، چشمانشان بسته است و آن هم دلیلش ضعف بصیرت و آگاهی است. پس برای چشم گشودن باید بیشتر بدانند و بهتر بگوییم بیشتر "بخواهند" بدانند و برای بیشتر خواستن باید بیشتر از هوای نفس خود بزنند و به امور خالق خود توجه کنند و هر کس قدم در این راه برداشت، راه برایش باز است تا جایی که دیگر هوای "نفس"ی به کل برایش نماند و همه وجودش تسلیم و متوجه محض خداوند متعال گردد و یا مسیر کاملاً برعکس را طی کند...

کسی که خودشان را به نابینایی زده اند، یا به دلیل اطاعت مطلق نفس، راه های نفوذ حقایق را بر خود بسته اند، به قول امام صادق علیه السّلام چونان افراد کوری هستند که وارد یک منزل مستحکم و مجلّل می شوند که در آن تمام وسایل در نهایت نظم و ترتیب چیده شده اند و از همه نوع امکانات رفاهی فراهم دارد، لکن این افراد به دلیل ضعفی که در خود دارند، منکر وجود نظم و زیبایی آن محیط می شوند! فلذا کسی که بیناست، میفهمد که آنچه میبیند، "اَثـَــرِ" یک وجود هنرمند و قادر است! اولین سوال هایی که پس از ورود به آنجا برایش پیش می آید اینها هستند:

- اینجا کجاست؟

- صاحبش کیست و چه کسی اینها را درست کرده؟

- چه کسی نظم  و زیبایی به این مکان داده؟

(طبیعتاً خودش منظم، زیبا و مستحکم نشده چرا که در آفرینش خود نیازمند یک خالق با تدبیر و شعور است!)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یک زمانی خدا توفیق داده بوده که بیشتر روی آیه ای که عنوان این پست است تدبّر کنم...اینکه بفهمم واقعاً وقتی زبانت باز می شود و می گویی "تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم" باید راست بگویی...قلباً هم راست بگویی...

بعد یکبار دقّت کردم دیدم یک اتّفاقی افتاد...برای مثال شبها که گاهی کسی به حقیر می گفت: "مرا برای نماز صبح بیدار کن"...هروقت خدا به ذهنم می انداخت و جواب اورا اینگونه می دادم، موفق می شدم که بیدارش کنم: "اگه خدا خواست چشم...هو الّذی یحیی و یمیت..."

فلذا بنظرم دیگر راز موفقیّت را فهمیدم! تصمیم گرفتم که مِن بعد در هرکاری قلباً بگویم "اگر خدا خواست ...ان شاء الله" تا کار بشود...

بعد دوباره خدا توفیق داد نگاه کردم دیدم در درون خودم یک اشتباه دیگر هست و آن اینکه: "خیال می کردم این خودم هستم که این راز را کشف کرده و دارم با استفاده از آن موفق می شوم "...فلذا تصمیم گرفتم مِن بعد ان شاء الله اینگونه فکر کنم: "همیشه اراده ام را در اراده خدا ببینم و ان شاء الله را هم اگر گفتم حواسم باشد که در همین گفتنش توفیق از او داشته ام..."...

این نیز گذشت...بالاتر که ما را می برد...آدم میبیند...همه اش "او" ست...هر جا حرف از "من" (برای حسنات) آمد...کار خراب شد...همه اش "او"ست!

یا هو یا من لا هو الّا هو