ستایش خداوندى را که آفریدگانش بر وجود او راهنماینده اند و چون جامه حدوث بر تن دارند ، که پدید مى آیند و از میان مى روند ، بر ازلى بودنش دلالت دارند . و شباهتشان به یکدیگر نشان بى همتایى اوست . حواس ما ، حقیقت ذات او نتواند شناخت و ، هیچ پردهاى مستورش نتواند داشت ، زیرا فرق است میان آنکه صانع است و آنچه مصنوع است و میان آنچه محدود کننده است و آنچه محدود شونده و میان آنچه پرورنده است و آنچه پرورش مى یابد . خداوند ، یکى است ، ولى نه به تعبیر عددى ، آفریننده است ولى نه با حرکت یا تحمل رنج . شنواست ، بى آنکه ابزار شنواییش باشد . بیناست ، نه بدان گونه که دیده از هم بگشاید . حاضر است نه اینکه با چیزى مماس باشد و جدا از هر چیزى است نه اینکه میانشان مسافتى باشد .
آشکار است نه به دیدن و نهان است نه سبب لطافت . از چیزها جداست زیرا هر چیزى مقهور او و به قدرت اوست . هر چیزى غیر اوست ، که همه در برابر او خاضعاند و به سوى او باز مىگردند . هر کس وصفش کند محدودش کرده و آنکه محدودش کند او را بر شمرده است و هر که بر شماردش ازلیّتش را باطل کرده است.هر که بگوید که خدا چگونه است ، خواسته که وصفش کند و هر که بگوید خدا در کجاست براى او مکانى قائل شده . عالم بود ، آنگاه که معلومى نبود ، آفریننده بود ،آنگاه که آفریدهاى نبود . توانا بود ، آنگاه که چیزى نبود که تواناییش را با او سنجد .