فرمود ( ع ) : پیش از این مرا برادرى بود ، در راه خدا که خرد بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود ، هرگز بنده شکم نبود . چیزى را که نمى یافت ، آرزو نمى کرد و چون مى یافت ، بسیار به کار نمى برد . بیشتر روزگارش در خاموشى مى گذشت و اگر سخن مى گفت بر دیگر گویندگان غلبه مى یافت . و عطش پرسندگان را فرو مى نشاند . مردى افتاده بود و همه ناتوانش مىانگاشتند . چون زمان کوشش فرا مى رسید ، شیر بیشه را مى ماند و مار بیابان را . تا نزد قاضى نمى رفت ، حجت نمى آورد . کسى را که خطا مى کرد و مى دانست عذرى دارد ، تا عذرش را نمى شنید ، ملامتش نمى کرد . از درد شکوه نمى نمود ، مگر آنگاه که بهبود یافته بود . اگر کارى را مى کرد ، مى گفت و اگر نمى کرد ، نمى گفت . اگر در سخن مغلوب مى شد ، در خاموشى مغلوب نمى شد . همواره به شنیدن حریصتر بود تا به گفتن . هرگاه دو کار براى او پیش مى آمد مى نگریست که کدام یک از آن دو به هواى نفس نزدیکتر است تا خلاف آن کند . بر شما باد به این خویها ، آنها را فرا گیرید و در فراگرفتنشان با یکدیگر رقابت نمایید . اگر نتوانستید به همه آنها برسید ، بر گرفتن اندک بهتر از ترک کردن همه است.