بسمه تعالی
گفتیــــم "خود حقیقی" ات را بشناس....
درست است "تو" تک هستی و "خدا" نیز تک است، و تو جدای از او نیستی، اما مواظب باش "خود" را با "خدا" یکی نکنی!
ابن عربی گفته می شود که به وحدت وجود (وحدت خالق و مخلوق) معتقد بود، یعنی بگویی وجود فقط یکیست و العیاذ بالله نتیجه بگیری هر چه هست خداست! من...تو... او...
در اینجا اهمیت راهبر و امام مشخص می شود! معلوم می شود، بی امام و راهبر تا ابد چه بسا گمراه میمانی...مطلب زیر را بخوان و خیلی متّکی به یافته های خودت نباش! اگر نیم عمرت را دنبال راهبر باشی...حق است!
مَثَلِ اتکای مطلق به خود و بهره بردن از هدایت امام همانند شنا کردن و با کشتی سفر کردن است!
""مسأله وحدت وجود در گفتگوی امام صادق علیه السلام با جابر بن حیان""
امام جعفر صادق گفت: بلى اى جابر این را من گفتم و عقیده ام چنین است.
جابر سؤال کرد: تو که می گوئى: خدا در همه جا هست ناگزیر باید تصدیق کنى که خدا در همه چیز نیز هست!
امام جعفر صادق جواب مثبت داد.
جابر گفت: در این صورت گفته آنهائى که مى گویند: خالق و مخلوق یکى است بایستى صحیح باشد. چون وقتى قائل بشویم که خداوند در همه چیز هست باید تصدیق کنیم که هر چیز و لو سنگ و آب و گیاه خداست.
امام جعفر صادق گفت: این طور نیست و تو اشتباه مى کنى و خدا در سنگ و آب و گیاه هست، ولى سنگ و آب و گیاه خدا نیست، همان طور که روغن در چراغ هست ولى چراغ روغن نمى باشد.
خداوند در هر چیز هست اما براى این که آن چیز اولًا به وجود آید و ثانیاً به زندگى جمادى یا گیاهى یا حیوانى ادامه بدهد و باقى بماند و از بین نرود.
مایه روشنائى چراغ یعنى بقاى آن روغن و فتیله است، اما چراغ، روغن و فتیله نیست.
روغن و فتیله براى خلق کردن شعله در چراغ است، و چراغ نمى تواند دعوى کند که چون روغن و فتیله در او مى باشد پس او روغن و فتیله است، و محال مى باشد که مخلوق که از طرف خالق به وجود آمده بتواند خالق بشود. و تمام کسانى که در گذشته عقیده به وحدت خالق و مخلوق داشتند، فریب شکل ظاهرى استدلال خود را مى خوردند. آنها مى گفتند که چون خالق در هر چه در این جهان وجود دارد هست پس هر چه در این جهان وجود دارد خداست.
اگر این عقیده صحیح مى بود بایستى هر یک از موجودات این جهان داراى قدرت خدائى باشند چون خدا هستند. اما در سراسر جهان یک موجود نیست که داراى قدرت خدائى باشد.
آیا هیچ یک از کسانى که این عقیده را داشتند توانستند حتّى یک سنگریزه را به وجود بیاورند؟!
زیرا لازمه وحدت خالق و مخلوق این است که انسان هم خدا باشد، و لازمه خدائى انسان این است که بتواند کارهائى را که خداوند مى کند به انجام برساند و با یک «کُنْ» یک جهان بیافریند و از یک قطره یک انسان به وجود بیاورد.
آیا هیچ یک از کسانى که عقیده به وحدت خالق و مخلوق دارند و در نتیجه خود را خدا مى دانند تا امروز توانسته اند کارى بکنند که آشکار شود داراى صفات خدائى هستند؟!
وقتى به آنها گفته مى شود: شما که خود را خدا مى دانید یکى از کارهاى خدا را بکنید تا اینکه ما یقین حاصل نمائیم که خدا هستید، می گویند که ما خدا هستیم اما اطّلاع نداریم که خدا مى باشیم.
و آیا این حرف بدون منطق را که به گفته کودکان شبیه است مىتوان پذیرفت؟![۱]
تا مى رسد به اینجا که حضرت مى فرماید: اى جابر! چون در حکمت چه در زمان یونانیان چه امروز، اصل این است که: هیچ چیز از بین نمى رود و فقطّ تغییر شکل مىدهد. پس آدمى هم از بین نمى رود و بعد از مرگ تغییر شکل مىدهد، و اندیشه اش هم مانند او متغیّر می گردد و بدون تردید به شکل دیگر باقى مىماند آنچه از عوامل و صفات معنوى انسان بعد از مرگش باقى می ماند روح است.[۲]
پی نوشت:
[۱] مغز متفکر جهان شیعه ص ۵۱۵ – ۵۱۷
[۲] همان ، ص ۵۱۸
چشم .بیشتر دقت میکنیم در این معنا.
تشکر از ذکر مطالب مفید و لازم برای تغذیه روح و جان