الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۱

نظر به اینکه برخی از ماها چه در این دنیای مجازی و چه در بیرون گاهی سوار بر مرکب "شعار" می شویم و می تازیم و از سستی تکیه گاه خود شاید مطلع نیستیم، این پست را می نویسم.کمی طولانی است اما باشد که انشاالله مفید واقع شود.

یاد گرفته ام خودِ دین اسلام که تابع آن هستم، همه اش بجز یک حقیقت محض نیست! و اگرچه ممکن است تمــــام این حقیقت برای من هنوز روشن نشده باشد، اما با ایمان و اعتماد به گفته خدا و پیامبر و معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، به آن قسمتی که هنوز برایم تاریک هست هم معتقدم. مع ذلک اعتقاد نیز دارم ظرفیتی در من هست که اگر از آن استفاده کنم در همین دنیا واقعیت ها برایم روشن می شود! فلذا خودم را از این لحاظ دست کم نمیگیرم. 

قناعت به همین وضع کنونی ام را برای خودم جایز نمی دانم و دائماً اگر توفیق داشته باشم در تکاپوی جذب انوار الهی برای مطلع شدن از تمام حقایق (تا جایی که خدا مجاز دانسته)هستم!

معتقدم "بیان حقیقت" با "خود حقیقت" فرق دارد. یک زمانی من نوعی می گویم "قل هو الله احد" و یک زمانی مولا علی (ع) میفرماید: "بدرستی من خدایی را که نبینم پرستش نمی کنم"...کلام اول بیان حقیقت بود و کلام دوم نشان از درک "خود حقیقت" داشت! فلذا من از چیزی که نمیشناسم سخنی صحیح گفته ام  و مولا از چیزی که شناخته! فاصله من و او می شود زمین تا آسمان! (مثل فاصله بیان حقیقت و خود آن).

نتیجه اینکه، فرقِ منِ نوعی، که فقط دارم با "کلام" بازی میکنم، با آن بزرگواری که "حقیقت را قلباً و تا جایی که ممکن است درک کرده"، این است که اگر روزی من زبانم را مورچه گاز بگیرد، دیگر شاید قادر به گفتن این استشهاد نیستم! ولی مولا حقیقت با جانش آمیخته است و اصلاً از حقیقت جدا نیست. در روی زمین باشد، در آسمان باشد، در دنیا یا آخرت، زنده یا مرده...به هر حالت! یعنی سستیِ پایه ی توحید من چه بسا همانقدر است، و استحکام توحید مولا نیز به آن مقدار!

"شـــعـــار های ما" اگر گیریم که توصیفی از واقعیت ها و حقایق اطرافمان باشند، باز هم مثل همان توحید زبانی من هستند! هرچند درست است گام اول رسیدن به حقیقت اعتراف زبانی است اما نه اینکه دیگر به فکر پیشرفت در مسیر احقاق آن نباشیم و همیشه با همین منوال جلو برویم و گاهاً خیال کنیم فقط با شعار کار پیش میرود!

اسلام اکثراً به عموم مردم می گوید "واقع بین" باشید نه "واقع نگر"!

فرق این دو در آن است که دومی یعنی اینکه به همین ظرفیت حاضر اطرافمان بسنده کرده و بر پایه آن تصمیم بگیریم، اما (به قول شهید بهشتی) اولی یعنی اینکه یک حد بالاتر از این حرفها و کرامتی بالاتر از این چیزها برای خود در نظر بگیریم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم و به این ظرفیت حاضر قناعت نکنیم! در حقیقت یک خط آرمانی اما در چهارچوب ممکنات برای ما درنظر میگیرد اما در عین حال نگاه به واقعیت محض را رها نمی کند. مثلاً خداوند، پیامبر صلی الله با آن عظمت معنوی را فرمان میدهد که خود را اینگونه معرفی کند: "انا بشرٌ مثلکم یوحی الیّ" یا اینکه"..یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق.."

====

علی ایّ حال باز تاکید میکنم،اول اینکه اگر رهبر جامعه اسلامی نیستی که قصد روحیه دادن به امت را داشته باشد، بیشتر وارد عرصه عمل مخلصانه شو تا شعار مداومانه!ثانیاً اگر به چیزی رسیده باشیم و دم از آن بزنیم بسیــــار شیرین تر است تا اینکه (بجای نهضت عملی در مسیر) صرفاً به نهضت شعاری روی بیاوریم!

طولانی شد کمی عفو کنید!

آشـنا

سخنان شما  (۱)

۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۰۸ هنوز نمیدونم
علی مع الحق والحق مع علی ..
احسنت ...

هرچه میخواهی بگو

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">