نمی دانم اگر اعتماد داریم به "حافظ" بودن خدا، پس چرا اینقدر وقتی یکی از فامیلمان مثلاً به مسافرت می رود و ما او را به خدا سپرده ایم، بـــاز دلشوره داریم؟...
نمی دانم اگر اعتماد داریم به "مفتّح الابواب" بودنش...چرا به هــــر در بسته ای میخوریم اوّل سراغ او نمیرویم؟
نمی دانم اگر به "رزّاق" بودنش اعتماد داریم و سالها روزی مارو داده، الان هم داره به طرق خاص میرسونه، پس چرا بــــاز حرص مال دنیا را میخوریم و ترس از فقر داریم؟
نمی دانم اگر به "مقلّب القلوب" بودنش اعتماد داریم، پس چرا فکر نمیکنیم دل آدمها را باید با "خدا" بدست اورد نه چیز دیگری!!!!
نمی دانم اگر به "کریم"بودنش اعتماد داریم (کریم یعنی کسی که بی منّت و اندازه می بخشد)، پس چرا باز برای رفع نیاز ها اول رو به خلق الله می آوریم؟
نمی دانم اگر به "معزّ" و "عزیز"بودنش اعتماد داریم، پس چرا پاچه خواری می کنیم، خم و راست میشویم اینقدر جلو کسی، دست هرکسی را می بوسیم و شاید به پای هرکسی بیفتیم؟؟
نمی دانم اگر به "علیم و خبیر و بصیر" بودنش اعتماد داریم، چرا در خلوت گناه می کنیم؟
نمی دانم اگر به "حکیم" بودنش اعتماد داریم، پس چرا گاهی که دلیل یک رخداد رو نمی دونیم باز رو میکنیم به خدا میگیم: چــــــرااا آخه؟؟؟
نمی دانم اگر به "غفّار الذّنوب" بودنش اعتماد داریم، پس چرا باز وقتی معصیت کرده ایم ناامیدیم در دل و خیال میکنیم خدا الان اخم کرده منتظره بریم طرفش بزنه تو گوشمون؟؟؟
نمیدانم اگر به "عادل" بودنش اعتماد داریم، پس چرا فکر میکنیم گاهی کسی از ابتدای خلقت مظلوم به دنیا می آید؟
نمی دان اگر به "رحیم" بودنش اعتماد داریم، پس چرا خیال میکنیم گاهی میخواهد مارا بی جهت اذیت کند؟
نمی دانم اگر به "اوّل" بودنش اعتماد داریم، پس چرا طرفداری از تئوری بیگ بنگ می کنیم؟
نمی دانم اگر به "مجیب" بودنش اعتماد داریم، پس چرا در درون خیال می کنیم گاهی خدا بیشتر اوقات روی ما را زمین می اندازد؟
نمی دانم اگر به "حبیب" بودنش اعتماد داریم، پس چرا اوقات تنهایی سریع اول زنگ میزنیم به دوستمون، به فامیلمون یا... که باهاش حرف بزنیم؟
نمی دانم اگر به "رقیب" بودنش اعتماد داریم، پس چرا باز گاهی وقتها دنبال جایی میگردیم که هیــــــچ کس نباشد و خلافی مرتکب شویم؟
نمی دانم اگر به "حیّ" بودنش اعتماد داریم، پس چرا وقتی روحمان، انرژیمان، انگیزه مان خشکیده، باز سراغ منبع دیگری جز خدا برای بهبود حالمان میرویم؟
نمی دانم اگر به "مالک" بودنش اعتماد داریم، پس چرا گاهی می پنداریم اسباب این دنیا مال خود خودمان است و حق داریم هرکارش خواستیم بکنیم؟
من نمی دانم اگر به "فاتح" بودنش اعتماد داریم، پس چرا مستقیم نمی گوییم رمز پیروزی ارتباط با خدا و پیروز خداوند است؟
من نمی دانم اگر به "مذلّ" بودنش اعتماد داریم، پس چرا مغرور می شویم یا عُجب ما را فرا میگیرد؟
من نمی دانم اگر به "جلیل" بودنش اعتماد داریم، پس چرا با دیدن ساختمان بزرگ، ماشین زیبا و گران قیمت، و سایر اسباب مجلّل دنیا شگفت زده می شویم؟
من نمی دانم اگر به "جبّار" بودنش اعتماد داریم، پس چرا منّت سر کسی می گذاریم و دنبال این هستیم شخص خوبی ما را سریع جبران کنید؟
من نمی دانم اگر به "قیّوم" بودنش اعتماد داریم، پس چرا خیال میکنیم هرچه و هرکس میبینیم به قدرت خود ایستاده یا تکیه گاهش غیر خداست؟
من نمی دانم اگر به "مستعان" بودنش اعتماد داریم، پس چرا در سختی ها همین نامش را دائم نمیخوانیم؟
من نمی دانم اگر به "سلطان" بودنش اعتماد داریم، پس چرا فکر میکنیم جادو و جنبل و تسخیر جنّ و روح قرار است به قدرت و سلطه ما در جهان بیافزاید و کارمان را گاهی از این طریق پیش میبریم؟
من نمی دانم اگر به "امین"و "وفیّ" بودنش اعتماد داریم، پس چرا رازمان را، عزیزمان را و حتی خودمان را به دامن او نمی سپاریم؟
من نمی دانم اگر به "غنیّ" بودنش اعتماد داریم، پس چرا خیال می کنیم اگر دائماً از او کمک بخواهیم قرار نیست او همیشه کمک کند؟؟
نمی دانم ولی فکر میکنم به "مغیث" (فریادرس) بودنش اعتماد داریم، چون معمولاً وقتی تمــــــــــــام درها برویمون بسته شد میرویم سمتش...گریه میکنیم میگیم: خـــــــــــدا....
و او هم جواب میده! بله بنده من
توحید افعالی پس به چه درد میخوره؟ پس اگه به مسیر او اعتماد نداریم، به چه کسی غیر او میخواهیم اعتماد کنیم؟ پس این اسماء خدا برای چی اومده؟ برای چی به آدم یاد دادن؟ به چه دردی میخوره؟ اعتماد به خدا هم خــــــــوب چیزیه!
خوش ب حالتان..