![](http://s5.picofile.com/file/8115228526/31029623406275255740.jpg)
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت.. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم...
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تَره بر خوان است
وان که را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته، مرغ بریانست
گلستان سعدی، حکایت هیجدهم
شُکرُکَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ یَقتَضى نِعمَةً آنِفَةً؛
شکر تو بر نعمت گذشته، زمینه ساز نعمت آینده است.
نهج البلاغه، خطبه 184