زین همرهان سست عناصر
دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
زین خلق پر شکایت گریان
شدم ملول
آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا
حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
یک دست جام باده و یک
دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت
گرد شهر
کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود
گشته ایم ما
گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
![](http://bolbol65.persiangig.com/image/21-cheragh.jpg)