الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

با سلام عرض ادب خدمت دوستان

چندی پیش عزیزی از حقیر درخواست کرده بودند تا در مورد مسئله "جبـــر و اختیــار" توضیحی بدهم...حقیر هم از آنجا که درگیر مسائلی بودم فرصت پاسخ از من گرفته شده بود، فلذا اکنون، علی رغم اینکه در گذشته نیز بارها بحث شده، این مطلب را در جواب آن بزرگوار می نویسم، به امید آنکه مفید واقع شود. از خوانندگان تقاضا دارم اگر شبهه و سوالی در این مورد برایشان مانده در نظرات مطرح کنند.

ببینید قبلاً هم زیاد صحبت کرده ایم...برای درک موضوعاتِ این چنینی باید نگاه جامعی داشته باشیم که جنبه های مختلف دین و زندگی انسان را در بر بگیرد. برای مثال در رابطه با "جبر و اختیار" پیشنهاد میکنم فقط به صرف "جبر و اختیار" نگاه نکنید، چون این مسئله با مطالب دیگری مثل ایمان، اطاعت،عبودیت و بندگی، عبادت، پاداش و جزا، عدالت، آخرت و... گره خورده است. پس باید همه را باهم بفهمیم! (این قضیه را تا حدودی در ادامه متن ان شاء الله متوجه می شویم!)

گفته شد که نوع بشر مختار آفریده شده است! سخن از "آفرینش" است! به نتیجه ای رسیدم که:

انسان مجبور است آزاد و مختار باشد! بنابراین نگوییم آزادی نداریم! خیر! تکویناً همگی آزادیم!

خلقت انسان خلقتی نو و تازه بود...خدا به انسان اختیار داد و لازمه داشتن اختیار وجود دو راهی ها و چند راهی ها در زندگی است! و وجود دوراهی و چند راهی باعث افزایش دامنه سعادت و شقاوت انسان می شود....یعنی انسان آنقــــدر اختیار و توانایی دارد که هم می شود از ملائکه بالا رود و هم از حیوان پست تر!

از علل عرفی اختیار می توان "پشیمانی بعد از اجرای برخی تصمیم ها" و فکر کردن قبل از انجام آنها" نام برد...بدین معنا که اگر همه اش جبر بود که برای انجام کاری قبلش تفکر  نمی کردیم و بعدش هم هر عواقبی به دنبال داشت پشیمانی بی معنا بود !(حالات قبل و بعد فعل)

اگر اندیشه کنیم در آیات خداوند متعال می فهمیم که همه نظام هستی، متعلق اراده و قدرت خدای سبحان است؛ خواه ایمان و طاعت باشد یا کفر و معصیت؛ با این تفاوت که "ایمان و طاعت مراد اصلی اوست" و "کفر و معصیت مراد اصلی او نیست." چرا که "مختار آفریده شدن" در جهت هدف خلقت ماست! یعنی در جهت عبودیت و بندگی خداست. (ما خَلَقتُ الجِنَّ و الانسَ إلّا لِیَعبُدون)

بدین ترتیب، خدای سبحان نیز ایمان و طاعت را اراده کرده و بدان راضی است؛ اما کفر و معصیت را اگرچه به تبع ایمان و اطاعت، و در راستای مختار و آزاد بودن بشر، اراده کرده ولی بدان راضی نیست و آن را نمی‌پسندد: «و لایَرضی لِعِبادِهِ الکُفرَ واِن تَشکُروا یَرضَهُ لَکُم» (زمر: 7)

در نتیجه، دقیق و بطور جامع که به مسائل نگاه کنیم در می یابیم که چیزی از دایره قدرت الهی بیرون نیست! انسانْ فاعل قریب افعال و اعمال خود است و خداوند تعالی نیز چون در حدوث و بقا، فاعلِ فاعل است، فاعل بعید آنها شمرده می‌شود! و افعال بنده به او انتساب می‌یابد، چنان‌که هیچ گونه جبری نیز وجود ندارد، چون اراده الهی این است که عبد با انتخاب خود به انجام افعال اختیاری اقدام کند. این دو فاعل در طول یکدیگرند، از این رو نه انتساب فعل به خدا انتساب آن به بنده را باطل می‌کند و نه انتساب آن به بنده منافاتی با انتساب آن به خدا دارد.»

حالا ممکن است سوال پیش بیاید: پس در این صورت جریان عذاب و جهنّم چه می شود؟

پاسخ به این سوال نیز مشکل نیست، چرا که اولاً بنای خلقت ابتدا رحمت است! "یا مَن سَبَقَت رَحمتُهُ غَضَبَه" (ای کسی که رحمتت از غضبت پیشی گرفته است!)...در سوره مبارکه فاتحة الکتاب می گوییم: "الحَمدُ اللهِ ربّ العالَمین" و بلافاصله می گوییم "الرّحمن الرّحیم" و در درجه بعد می گوییم "مالکِ یومِ الدّین"! و روایات و احادیث بسیاری از رحمت خدا وارد شده که اینجا مجال توضیح نیست. فلذا خداوند الرّحمان است، الرّحیم است، غَفار الذّنوب است، سَتّار العُیوب است، الجَبــّار است، الرّئوف است، الوَدود است و...بعد از تمامی اینها عادل و سلطان و رقیب و غیره و ذلک نیز هست.

ثانیاً از عدل خدا بدور است که وقتی ما را "مختار" و در یک محیطی "پر از دو راهی و چند راهی" (برای استفاده از قدرت انتخاب) خلق کرده است، همه را در نهایت یکسان مواخذه کند! چرا که وقتی اختیار آمد و محیط این چنینی، سرنوشت هم دیگر به نوعی به دست خود ما رقم می خورد، بنابراین در نهایت "یکسان سازی" نمی شود! یکسان سازی به معنای عدل نیست! عدل یعنی "هر چیزی سر جای خودش!" اینگونه بگوییم:بر فرض"آیت الله بهجتِ مختار" بنده ی درجه 2 خداوند و در طبقه "رضوان" بهشت، و "شمر ِ مختار" در درجه یک میلیون بندگی و در قعر جهنّم قرار می گیرند.

بحث را طولانی نکنیم، ان شاء الله که مفید واقع شود.



1- بخشی از متن برگرفته از کتاب ( ادب فنای مقربان، جوادی آملی، جلد4، صفحه 54)
2- در جبر و اختیار دو دیدگاه معتزله و اشاعره وجود دارد. (اشاعره معتقد به جبر مطلق هستند و عدم مداخله اراده انسان در رقم خوردن سرنوشت خویش، و معتزله معتقد به تفویض یا اختیار تام و همه کاره بودن انسان هستند!) ولی در دیدگاه امامیه یا امامان شیعه علیهم السّلام حقیقت ماجرا چیزی بین این است! (امر بین امرین)


دو نظام خلقت، تکوین و تشریع:

در نظام تکوین انسان آزاد است، "لا اِکراهَ فِی الدّین" اجباری نیستـــ...یعنی "توانایی پذیرفتن یا نپذیرفتن" را داریم! یعنی مثلاً شما مختاری در دنیا سَمّ هم بخوری یواشکی و کسی جلویت را نمی گیرد! اگر از بالای ساختمان خودت را پرت کنی پایین که قرار نیست خدا وسط راه تو را بگیرد! آزادی ازین جهت! امــــا....

در نظام تشریع این گونه نیست! شرع می گوید وقتی خوب و بد برایت تبیین شد و فهمیدی، واجب است مسیر درست را بروی و زندگی ات را تباه نکنی! نظام تشریع حکم میکند، انسان سمّ نخورد یا به عبارت دیگر می گوید: خودکشی حرام است!(هرچند در نظام تکوینی مانعی برای خوردنش بوجود نمی آید طبیعتاً)!

قرآن می گوید لا "اکراه" فی الدّین!!! میبینیم که دقیقاً همین است! یعنی شما 100 سال هم بی دین زندگی کن....قرار نیست مشتی از آسمان بیاد بخوره تو سرت! نـــــه...چه بسا کسایی بودن اینجور و در ظاهر خوش هم زندگی کردن و بعدشم مردن...ولی شرعاً میگیم "وای به حالشون!"....چرا؟؟؟ چون خدا بهشون نعمت عقل و تشخیص خوب از بد رو داده بود ولی باز هم نپذیرفتن! پس این نعمتا برای چی بود؟؟؟ فلذا در نظام تشریع آیه داریم: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی؟﴾ آیا انسان خیال میکنه "یاوه، بیهوده یا ولنگار " رها شده؟ همچنین در همان آیت الکرسی بسیار زیبا خداوند متعال این و نظام را شرح می دهد:

                                            لا اکراه فی الدّین )تواناییش رو داری دین رو بپذیری یا نپذیری(

                                   قد تبیّن الرّشد من الغیّ )ولی خوب و بد و نتیجه کار هم تبیین شده است!(

 



در فکرت نرود که نویسنده الهی نگاهی حتماً یک رفاه و آرامشی در زندگی دارد که بهش اجازه می دهد این مطالب را بنویسد...

فکر نکنی در اتاق خودش نشسته و در کمال سکوت و آرامش پست می گذارد!

بخدا قسم که اگر شرح حال خود و زندگی ام را بنویسم، شاید مانند ابر بهاری گریه کنی و مانند درخت دستانت برای دعا به آسمان بلند شود...و یک ثانیه هم آرزو نکنی که جای این مسکین باشی...

دعایم کنید

این روزها دائم صدای سیاست و مسائل جانبی آن در گوشمان است...اگر در ذهنمان یک جستجو بکنیم واژه هایی مثل فتنه، آمریکا، مذاکرات، داعش، 5+1، نه دی و...در آن یافت می شوند. اما سوال پیش می آید، براستی حال که در ارتباط با این مسائل هستیم، چه موضعی باید نسبت به اینها داشته باشیم؟

طبق نظر علمای بزرگوار و بنده حقیر، موضعی که اسلام در این موارد بر میگزیند، همواره دارای 2 عنصر اساسی است:

الف) عقلانیت

ب) عدالت

بدین معنا که اگر سیره پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه بزرگوار علیهم السّلام را مطالعه و بررسی کنیم، متوجه این دو شرط و دو خط قرمز می شویم. نگاه شیعه همیشه نگاهی عقلانی و در عین حال عادلانه است! شیعه، بر خلاف تفاسیری اشتباهی که گاهاً عرضه می شود، از هرگونه افراطی گری و تفریط بدور است.

شیعه اگر در تاریخ خود سابقه انقلاب، قیام، صلح، سکوت، تقیه، جهاد علمی، غیبت، اسارت، پذیرش ولایت عهدی و... دارد، در درون تمامی این مفاهیم و وقایع دو فاکتور عقلانیت و عدالت موج می زند!

اگر خواستیم منش سیاسی امان را شیعی کنیم، باید این مفاهیم جمله بالا که هر کدام بصورت اختصاصی توسط معصومین علیهم السّلام استفاده شد، را مانند یک پازل کنار هم بچینیم تا به تصویر واقعی و درک صحیح از رفتار آنها برسیم. در هر دوره از تاریخ ائمه ی ما شرایط خاصی حاکم بود که این بزرگواران نسبت به آن شرایط واکنش های یاد شده را نشان می دادند، لکن در لوح بصیرت خود تمامی این مفاهیم را داشته اند!

فلذا حواسمان باشد، سزاوار نیست تمامی اتفاقات امروز را از یک زاویه ببینیم و از همان زاویه تحلیل کنیم، چرا که در این صورت ممکن است دچار اشتباهاتی در تحلیل شویم و حتی ناخواسته امور و مسائلی را به ائمه نسبت دهیم که شایسته آنها نیست!

توصیه حقیر این است، که عضو هر گروه و حزبی هستیم، یا اینکه گرایش به هر طرفی که داریم، از همین لحظه به بعد، سعی کنیم عقلانی و عادلانه نگاه کنیم. برای هر "بـــــد" در ذهنمان دلیلی محکم بر نادرستی و شرّ بودنش داشته باشیم و برای هر "خــــوب" برهانی بر پاکی اش!

همیشه یک نکته یادمان باشد، سعی کنیم در زندگی "عقایدمان" را خودمان بسازیم، ولی با تحقیق! منعطف باشیم! به گونه ای نباشیم که با خواندن یک منبع، کتاب یک شخص خاص، یک روزنامه خاص، نظرات یک حزب خاص و... به افکارمان شکل دهیم!

خداوند به ما قدرت درک خیر و شرّ را داده است، فلذا آنقدر توانایی داریم (اگر به آن ایمان داشته باشیم) که با تحقیق به نتیجه برسیم! و نیازی نباشد، به تعصّب و خدای ناکرده تحجّر گرفتار شویم!

وفقکم الله

حس غریب

دهم دیماه هزار و سیصد و نود سه هجری شمسی




توجّه: این متن صرفاً جهت راهنمایی خوانندگان و عاری از هرگونه کنایه و گزند به شخص یا حزب خاصی می باشد!

برای اینکه مفهوم "دعا" کردن را بفهمیم، می رویم در یک عالمی دیگر:

فرض کنیم یک جمعیتی محتاج دعا(دعاهای ممکن) در یک محل جمع شده اند. اینجا دعاهای ما به ما شکل می دهند! قیافه هرکس به شکل "دعاهایش و خواسته هایش از خدا" می شود! هرکس از خدا پول خواسته قیافه اش شکل اسکناس می شود. هر کس سیب خواسته، شکل سیب می شود و...

حالا بیاییم، این قیافه های جور واجور را برای خودمان ارزش گذاری کنیم... اگر من شبیه اسکناس شده باشم، یکی می آید یک جنسی می خرد و مرا به فروشنده می دهد و می رود، هر روز بارها این ور و آن ور می پرم...آخرش هم از بس کهنه و کثیف می شوم می آیند مرا از بازار جمع می کنند و یک روزی هم یحتمل از چرخه اقتصاد خارج می شوم...

آقای ایکس شبیه خودرو گران قیمت شده: یک بچه مایه دار او را می خرد...در خوشبینانه ترین حالت یه چهار سال او را در جاده می دواند، خسته اش می کند، چه تصادف بکند چه نکند بعداً ارزانتر باید بفروشد...چند سال می گذرد، دِمُده می شود و از دور خارج!

خانم ایگرگ مثل یک "برج 10 طبقه شده"...اولش خوب به او می رسند، قیمتش بالا می رود، 10 سال به آنطرف که از سال ساختش گذشت، ارزشش رو به کاستی می رود...تا اینکه بعد از سی چهل سال، نهایت خرابش می کنند و تبدیل به اتوبان، مرکز تجاری و... می شود!

از طرف دیگر یک نفر "عاقبت به خیری" خواسته...در هیبت یک پایان نیکو بوده است...ارزشش در نهایت بالا می رود...و در آخر سود برده است!

یک شخصی پیامبرش را خواسته ...امام زمانش را خواسته...خدا را خواسته ...همه اش نور است....

مقصود از این تشابه این بود که بدانیم...دعاهایمان را امام زمانمان...می بینند...ملائکه میبینند...خداوند میبیند...آبروداری کنیم...اگر خانه هم میخواهیم...بگوییم آن خانه ای را بده که ذکر تو در آن بگوییم...مرکبی که ما را مغرور نسازد و آرامشی که بوی خدا بدهد...!

در عجبم از آنانی که اعتقاد به 2 خدا و چند خدا دارند...

براستی اگر در یک بدن 2 سر باشد، یعنی دو مرکز تفکر و احساس، اختلالی در فعالیت های بدن بوجود نمی آید؟