"مَن مات ولم یعرف امام زمانِه، ماتَ میتة جاهلیّة"
این حدیث را جدّی میگیرم...
ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید.
"مَن مات ولم یعرف امام زمانِه، ماتَ میتة جاهلیّة"
این حدیث را جدّی میگیرم...
ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید.
قرار شد بحث "مسیر بندگی" را با محوریت امام زمانمون پیش بگیریم...
امیدوارم مورد قبول حضرت حق و مورد پسند شما واقع بشه...
سلام...
خدایا دلم به اندازه یک دریا گرفته است...
به اندازه تصویری که سه پست قبل گذاشتم...
بگو حالا از چه؟
ازینکه شهوات دنیایمان را گرفته است...
اخلاص در میان سخن های زیبا و دلهای سیاهمان گم شده...
گاهی می شود چشم هارا بست و به دنیا ادم ها سفر کرد...
جوانهایمان که هیــــــ ــ ــ ــ ــچ نگویم بهتر است....
در خیابانها عده ای بی پروا هستند...
در مغازه ها خدا سرشان نمی شود...
پشت میزها فقط حواسشان به خود و دفتر دستکشان است...
در مترو و اتوبوس بوی شهوت و بی ایمانی خفه ات می کند...
در وبلاگها...
اسم همه شده منتظر...دوستدار مولا...
عاشق علی و حسین و مهدی (عج)
آقا جان ببخش با اسم شما هم بازی کرد...
امروز از آن روزهایی سفرم بود...
در قسمتی به دنیای مجازی جوانان سفری کردم....
خدایا کجاست اخلاص؟
در دلهایمان چه کسی خانه کرده...؟
مطلب برای تو مگذاریم و منتظر نظرات دیگران هستیم...
دیگر تمام نظراتم را پاک میکنم...
نظر نمیخواهم...
دلم میخواهد سرم را در چاهی کنم و خون گریه کنم برایت
یا صاحب الزّمان...
یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا...
آقا جـــ ـــ ــ ـ ـان...
میدانم یکی از مصداقهای قرآن در این آیه وجود نازنین شماست...
:((
***
اگر انتقادی بود از طریق ایمیل
Elahinegahi.chmail.ir
مرا در جریان بگذارید...
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه
خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید
ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی
نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب
یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست
خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه
کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
عارف نامی مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در پاسخ به پرسش «امام زمان(عج) غایب است، یعنی چه؟» چنین پاسخ داد:
غایب، کدام غایب؟
بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده میگوید: پدرم گم شده است.
ما مثل بچهای هستیم که پدرش دست او را گرفته تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکند.
بچه جلب ویترین مغازهها میشود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود و وقتی متوجه میشود که دیگر پدر را نمیبیند، گمان میکند پدرش گم شده است، در حالیکه در واقع خودش گم شده است.
انبیاء و اولیاء پدران خلقاند و دست خلایق را میگیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند، غالب خلایق جلب متاعهای دنیا شدهاند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شدهاند.
امام زمان(عج) گم و غایب نشده است، ما گم شدیم و محجوب گشتهایم، امام غایب نیست، تو نمیبینی آقا را، او حاضر است.
چشمت که اسیر دنیا شده، اگر از دنیا دست بردارد، آقا را میبیند، خلاصه نگو آقا غایب است، تو نمیبینی.
منبع:کتاب «امام زمان در کلام اولیای ربانی» نوشته مهدی لکآبادی
خبرگزاری فارس
زبـــاغ پیرهنت چون دریچـــه ها واشد
بهشت گمشده پشت دریچه پیدا شد
رهــا زسلطه پاییـز در بهــــار اطاق
گلی به نام تو در بازوان من وا شد
به دیدن تو همه ذره های من شد چشم
و چشــم ها همه سر تا به پا تماشا شد
تمــام منظره پوشیده از تـو شد یعنـی
جهان به چشم دل من دوباره زیبا شد
زمانه ریخت به جامم هر آنچه تلخانه
بــه نام تـــو کـه در آمیختم گوارا شد
فرشته ها ، تو و من را بهم نشان دادند
میان زهــــره و مـــاه از تو گفتگوها شد
تنت هنوز به اندازه ای لطافت داشت
کـه گل در آینه از دیدنش شکوفا شد
شتاب خواستنت این چنین که می بالد
به دوری تـــو مگر می توان شکیبا شد؟
امید وار نبــــودم دوبــــاره از دل تـو
که مهربان بشود با دل من اما شد
دوبـــاره طوطیک شوکرانــــی شعرم
به خند خندِ شیرین تو شکرخا شد
قرارنامه ی وصل من و تــــو بود آنکه
به روی شانه تو با لب من امضا شد