الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی


هنگامی که روی برگهای خشک راه می روی و لذت می بری یادت باشد که روزی همین برگها به تو نفس می دادند.


زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش

کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته ی دیار محبت کجا رود؟!

نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد

ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی ست

این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست؟!

جانا نصاب حُسن تو حد کمال یافت

وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام

کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست



امام کاظم (علیه‌ السلام):

لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَومٍ؛ فَإنْ عَمِلَ حَسَنَاً، اِسْتَزَادَ اللهَ وَإنْ عَمِلَ سَیِّئاً، اِسْتَغفَرَ اللهَ مِنْهُ وَتَابَ إلَیْهِ.
از ما نیست کسى که هر روز به حساب نفس خود نرسد؛ تا اگر نیکى کرده از خداوند طلب ازدیاد آن را بخواهد و اگر بدى کرده از خداوند طلب آمرزش نموده و توبه کند.
He who doesn’t reckon his own deeds every day is not one of us; He should ask God to augment his good deeds and to forgive his evil deeds and then repent to Him

یـــادم باشد...
اینقدر که نگاه آینه میکنم ...
تا موهامو شونه کنم...
درکنارش نگاه آینه اعمالم و رفتارم هم  کنم...

 چقدر خنده داره

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال یا یک ساعت گشتن تو اینترنت مثل باد می‌گذره!

چقدر خنده داره
که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره!

چقدر خنده داره
که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده داره
که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!

چقدر خنده داره
که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!

چقدر خنده داره
که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!

چقدر خنده داره
که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

چقدر خنده داره
که خیلی شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم!

چقدر خنده داره
که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

چقدر خنده داره
که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می‌شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم!

.

.

.

تو این جمله ها...یه نگاهی هم به خودمون کنیم...ببینیم واقعا ما چقدر اینجوری هستیم...

اگه خیلی از جمله ها در مورد ما هم صدق میکنه...

از همین امشب...محکمتر بریم به جنگشون...

یـــاالهــــی...

اِنـّــی مُهــاجِرٌ اِلیــک...

داریم بر میگردیم به صدر اسلام...

باز هم بت میپرستیم....

تفاوتش در این است....

دیروز بتهای سنگی و چوبی

امروز بت هایی از جنس"من".



این سوال منو یاد اون حکایت میندازه...

ماهی کوچکی از ماهی بزرگتری پرسید...

آب چیست؟

جواب داد همانست که در آن غرقی...

.
.
.
وتمام...

مــن دل نــدادم تــا کــه روزی پــس بــگیــرم!

 

من گریه می ریزم به پای جاده ات تا
آیینه کاری کرده باشم مقدمت را

آقا نماز جمعه ی این هفته با تو
پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

پایان شبهای بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟!

من نذر کردم خاک پایت را ببوسم
آیا سر این بنده منت میگذاری؟!

من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم
میخواستم پیشت بماند یادگاری

شیــطان

غریبه آمده بود آشنا شود با من
و از مسیر مقدر جدا شود با من
به اعتقاد و به تقواش پشت پا بزند
به درد بی دینی مبتلا شود با من
خدای کودکیش را کنار بگذارد
خودش خدا بشود یا خدا شود با من
به درک تازه ای از عشق و معرفت برسد
ز قید کهنه عادت رها شود با من
بدل به من بشود من بدل به او بشوم
برای چند شبی جا به جا شود با من!
برای معرکه گیری غریبه تنها بود
در این مکاشفه می خواست ما شود با من
خلاصه ـ  قرص و مصمم ـ غریبه آمده بود
که باز وارد یک ماجرا شود با من
غریبه آمد و ننشسته پا شدم با او
دوباره وارد یک ماجرا شدم با او
هر آنچه قدر که راحت جدا شدم از خود
هزار مرتبه اش هم نوا شدم با او
برای آتش بازیش یک نفر کم بود
به او اضافه شدم من ‌‌دو تا شدم با او
به جان جنگل دلهای عاشق افتادیم
بلا شدم بله مردم! بلا شدم با او
مرا غریبه چنان خام و خواب وسوسه کرد
که خود روانه راه خطا شدم با او
هزار سال گذشت و هنوز بی خبرم
که کی ؟چگونه ؟کجا ؟آشنا شدم با او

بیا بنشین و با مردم مدارا کن

گره از کار این افتادگان وا کن

بترس از شعله های زیر خاکستر

بیا اندیشه اندوه فردا کن

. . .

مدارا کن  مدارا کن

. . .

هزاران تاج سلطانی

دو صد تخت سلیمانی

فلک بستاند از دستت به آسانی

که این تخت بلند جاه

نه بر شاهان سامانی وفا کرد و

نه بر پرویز ساسانی

که این رسم فلک باشد

نه شاهنشاه بشناسد نه روحانی

مباد آن دم که چنگیزی به پا خیزد

کشاند آشیانت را به ویرانی

. . .

همای از خواندن این فتنه پروا کن

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

. . .