الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات از شما دوستان...

روزهایی را گذراندیم که دیگر در زندگیمان نمی آیند، کسی چه میداند؟ شاید این آخرین باری بود در زندگیمان شب شهادت مولا و یا شبهای قدر را تجربه می کردیم...حرف برای گفتن زیاد بود، آنقـــــدر زیاد که از حوصله بیان و نوشتن خارج است...

از علی علیه السّلام هرچه بگویم کم است، همان بس که یک ضربه شمشیرش در جنگ خندق از عبادت جمیع جن و انس ولو در بین اینها اولیاء الله هستند، برتر است...همان بس که پیامبر صلی الله علیه و آله، محبوبترین عبد خدا، نام او را بی وضو نمی برد...همان بس که شوهر فاطمه سلام الله علیها و پدر حسنین است!

از بزرگی شب قدر هم هرچه بگویم کم است...همان بس که باید قطع به یقین اعتراف کرد، هــــــــرچه تا سال آینده بر ما میگذرد، در پرونده اعمال ما در این شب ثبت شد، زیر آن را امام زمان عجّل الله تعالی فرجه امضاء کردند و دیگر هر چه باید بشود، نوشته شد...

از اوضاع جهان اسلام و مسئله فلسطین و عراق هم، که گمانه زنی ها برای ظهور فرج را زیاد کرده است، شاید شما باخبرترید از حقیر...آسمان بر این دجالان اسرائیلی و وهّابی سنگ ببارد، و آنها را با خاک یکسان کند...والله اگر دستور ولیمان باشد، دستور اماممان باشد، واسطه الهی احقاق این دعا می شویم!

خدا را شاکرم، اگر چه برادرانمان به فیض شهادت نائل می آیند، لکن اضطرار عباد الله برای ظهور منجی عالم بشریت هرلحظه بیشتر می شود...قیام منجی هر لحظه بیشتر انتظار می رود...

"ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ"(انفال-53)


خداوند تعالی در قرآن این قسمت از داستان حضرت ابراهیم (علیه السّلام)را چند بار مطرح فرموده که به عمویش فرمود: این بتها چیست که میپرستی؟ اینها که قدرتی از خودشان ندارند! جز سنگ و چوب مگر چیز دیگری هستند؟ جواب شنید: پدرانمان هم همین را می پرستیدند، ما نیز همین را می پرستیم....

قرآن کتاب قصه نیست، کتاب عبرت است! هدی للنّاس و هدی للمتقّین است! این کتاب دارد فریــــــــاد می زند، بابا دین موروثی پذیرفته نیست! دین بی تفکر محکوم به درجا زدن و عقب افتادگی است.

شاید یک کسی پدرش مسلمان شیعه بود، و او هم به تبعیت از پدر عاقبت بخیر شد، لکن مسئله اینجاست: اگر پدر وی آتش پرست هم بود، او باز شیعه می شد؟ یا نه؟

مگر می شود این دو را یکی دانست؟ مگر می شود "یافتن اتفاقی" را با "یافتن اجتهادی" یکی دانست؟

کسی که اتفاقی به چیزی می رسد غالباً قدرش را آنطور که باید نمی داند، ولی کسی که با علم در جستجوی چیزی است و در نهایت پیدایش می کند، آن را حفظ می کند...

دو سه دهه از عمر ماها گذشته است...آیا اندیشیده ایم تابحال؟ اگر پدرمان یک یهودی در آنسوی دنیا بود، باز شیعه می شدیم؟ آنقدر آگاهی داریم؟

یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا...

بسم الله الرّحمن الرّحیم
تا زمانی که درگیـــــر و سرگرم این عالم خاکی هستیم، تا زمانی که دنیـــــا و محتویاتش ما را مجذوب خود کرده اند، نمی توانیم به امام زمانمان برسیم...تا وقتی برایمان هنــــوز وبلاگ و نظرات و ایمیل و تلویزیون و موبایل و امثال ذلک مهم هستند، تا زمانی حاجات اصلیمان مربوط به دنیـــا هستند، مربوط به "خودمان" هستند، چطور می خواهیم شرک نداشته باشیم؟، چطور می خواهیم دلمان جای محبت مهدی (عج الله فرجه) را بگیرد؟
خدا اینها را وسیله آزمایش ما قرار داده است، لمیز الله الخبیث من الطیّب...فرق است بین دلهای این دو گروه!

حالا اگر مردی، دل نبند!

زهــد

از اسباب مسیر ماست...

زهد با رهبانیت تفاوت دارد. به معنای کناره گیری از دنیا نیست!، بلکه به معنای در دنیا بودن و عدم دلبستگی به آن است!

بدین معنا که در درون زهد یک آگاهی وجود دارد و آن علم به بی ثباتی اسباب دنیوی، علم به فانی بودن دنیا و باقی بودن آخرت و یاد مرگ است.

زاهد در همین دنیا مانند دیگران زندگی می کند، مال و منال هم دارد، لکن حرص و طمع ندارد. اگر مالی از دستش رفت غمگین نمی شود. زیاده خواه نیست، دنبال چند مدل لباس و چند نوع کفش و تعویض دائمی خانه و خودرو و امثال ذلک نیست.

من حیث المجموع انسان زاهد کسی ست که به "گذرگاه بودن دنیا" ایمان آورده و بــــار خود را بیهوده سنگین نمی کند!

وقتی دغدغه تعلقات دنیوی نبود، جا برای تعلقات اخروی و حب الله در دل باز می شود! این می شود نتیجه زهد و پارسایی!

مهم ترین وظیفه انسان در دنیا بندگی است...

برای بنده بودن، سه گام اصلی را باید در این مسیر برداریم که عبارتند از:

مشارطه، مراقبه  و محاسبه

در حال حاضر شمایی که این مطلب را می خوانی، در هــــــــر فاصله ای از صراط مستقیم الهی باشی، احوط آن است که توبه کنی، استغفار کنی و باز راهت را ادامه دهی. پس مقدمه این مسیر توبه و استغفار است تا ما را برای پیمودن راه آماده کند.

در مشارطه شخص با خود شرط می کند که جان خودش را دیگر به گناه و نافرمانی حضرت حق آلوده نکند، ولو در خطر باشد. در مراقبه به کیفیت اعمال خود نظارت می کند و در محاسبه به کمیت آن می نگرد.

مراقبه به انسان کمک می کند که ببیند این عملی که دارد روزانه انجام می دهد او را به سوی تعالی می کشد یا نه! نگاه کند ببیند مثلاً در دیدن فوتبال، در دیدن ستایش، سریال جومونگ، در این لوازم ارتباطی مدرن مثل واتس آپ و وایبر و...عنصری یافت نمی شود که انسان را به کمال برساند، یا اگر هست آنقدر ناچیز است که به اتلاف وقتش نمی ارزد، فلذا این اعمال را ترک می کند و به جای آن در کلام امام و معصومین (علیهم السلام) تدبّر می کند.

محاسبه ما را یاری می کند که در آخر روز که سر بر بالین می گذاریم، با خود حساب کنیم ببینیم امروزی که گذشت چقدر نقاط مثبت خود را پروراندیم، چقدر پیشرفت معنوی داشتیم، یا در جا زدیم؟ یا پس رفت کردیم؟!


امام کاظم علیه السّلام فرمودند:

از ما نیست هر کس هر روز محاسبه ی نفس نکند (و از خود برای کارهایی که در آن روز کرده است، حساب نکشد) تا اگر کار نیکی کرده است بر آن بیفزاید و اگر کار بدی کرده است به درگاه خدا توبه کند.

تحف العقول، حدیث 292.

منبع حدیث در اینترنت


قسم به "زمان" که انسان در خسران است...

چرا؟

چون آمار های حقیقی و احتمالی نشان می دهند، لااقل ما ایرانی ها، ما مسلمانان، در خسرانیم...

چون گاهی نمازمان ترک یا قضا می شود، ولی سریال "ستایش" مان ترک یا قضا نمی شود، اگر بشود، تکرارش قطعاً قضا نمی شود!

چون آمار کامل بازی های جام جهانی فوتبال را داریم، آمار نقل و انتقالات لیگ برتر را داریم، آمار ایکس و ایگرگ را داریم، قبل از اینکه سعی کرده باشیم توحیدمان کامل شود، قبل از اینکه دنبال شناخت امام زمانمان باشیم و...

چون روی فوتبالیست ها گاهی یک دو میلیارد قیمت می گذاریم اما یک روحانی عالم را گاهی مسخره هم میکنیم!

چون عناصر و موضوعات دنیوی در زندگیمان بر اخروی ها اولویت و ارجحیت دارند!

چون در عمل ثابت کرده ایم، دنیا برایمان از آخرت مهمتر است، آخرت را معمولاً فراموش میکنیم، یا بهتر بگویم ایمان کافی به حقایق نداریم...

چون پوسته را چسبیده ایم و هسته را رها کرده ایم...

چون اگر تیممان ببازد، اگر خواستگاری کنیم و جواب رد بشنویم، اگر گرسنه بمانیم، اگر با ما بد رفتاری شود، اگر حقی از ما ضایع شود، آنقــــــدر نگران و محزون می شویم که از غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نمی شویم!

چون حرفمان گاهی حرف اخروی است اما نگاهمان دنیوی است.

چون ماه رمضان دارد میگذرد و ما دعای فرج نمی خوانیم، شبها و روزها به امید "نومکم فیه عبادة" می خوابیم...

چون "الدّنیا مزرعة الآخرة " را فقط میخوانیم! و یا برای کسی می گوییم!

نتیجه آنکه از این رمضان تصمیم می گیریم: نگاهمان به زندگی، اخروی شود، تا فکرمان، حرفمان، تصمیماتمان و عملمان نیز اخروی شود، انشاالله!

به این متن خوب فکر کنید!

فرمود قبل از اینکه بخواهند بیدارت کنند...خودت بیدار شو...

آب دستت هست بگذار زمین و یک لحظه تأمل کن...من اینجا چکار میکنم؟ دارم چه میکنم؟ قرار است با این کار به چه نتیجه ای برسم؟ دنبال چه میگردم...؟ الهی نگاهی چه می گوید؟ بیدارم یا دارم خواب میبینم...؟

اگر دقت کنی معمولاً گزینه دوم صحیح تر است!...داریم خواب میبینیم! تو رویا هستیم...خیالات خوش...خیالات گاهی باطل...گاهی خیال یک حقیقت...

همه اش خیال...

وقتی می گویم بیدار شو...منظور این است: قبل از اینکه بیدارت کنند بگویند اینها خیالات تو بودند...و این حقیقت امر است...ببین و مقایسه کن...!

قبل از این حرفها بیدار شو...

از راه می رسد...

نگاهت متمرکز می شود...دهانت باز می ماند...پلک نمی زنی...

به چیزی جز "او" نمی توانی فکر کنی...

همه می روند در حاشیه تو می مانی و "او"...

حرف نمی زنی...نمی توانی هم بزنی...هرچند یک دنیا حرف در خانه ذهنت پرسه می زند...

حرفهایت را می فهمد...

زمینی ها برایت غریبه می شوند...خانه...ماشین...خیابان...پول...غذا....

گاهی با کسی حرف می زنی...برای مسئله ای را توضیح می دهد که در آن تخصص داری...اما ساکت می مانی...

در خیابان راه می روی...اما گاهی جلو پایت را نمی بینی...گاهی حتی یکی به تو می گوید: "کجایی عمــــــــو؟ خوابی انگار؟"

در دنیای وبلاگ ها میچرخی...یکی از دلش می نویسد... یکی از خدایش...یکی از عشقش...یک از خدایش مینویسد که عشقش بخواند...یکی از عشقش می نویسد که خدایش بخواند...یکی اصلاً نمی نویسد اما می شود خواند...یکی زیاد می نویسد اما نمی شود خواند...

در دنیــــا...اکثر افراد...حتی اگر برای خدا هم باشند...روزانه راه می افتند...اما نگاهشان به خدا نیست...درگیر سنگریزه های جاده...درختهای خیابان...مناظر وسط راه و... می شوند...

یکی هم نمی گوید به آنها: "عمـــــــــــو ...حواست کجاست؟ انگار سرحال نیستیـــــا!!!"

متحیرم...

همین!

التماس دعا

اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ...

خدایا اگر در آنچه از ماه شعبان گذشت ما را مورد مغفرتت قرار ندادی، ‌در این مابقی‏اش ما را مورد آمرزش قرار بده