الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۶۷ مطلب با موضوع «توحید» ثبت شده است

با سلام و تحیّات و آرزوی قبولی طاعات و عبادات در این ماه گرانقدر و عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت مولی الموحّدین علی علیه السلام...

قبل از هرچیز نظر شما خواننده محترم را به صفتی که در جمله ی بالا برای امام علی علیه السلام بکار برده شد، جلب میکنم: سرور و مولای موحّدان!....موحّد را برای خودت اینگونه معنا کن، قشنگ است:

کسی که از کثرت دنیا به وادی وحدت و یگانگی الله جل ّجلاله راه پیدا کرده و غرق در وحدانیت شده است!

موحّد یعنی کسی که عالم را فعل خداوند متعال می داند و خود و محیط اطرافش را کمتر از لحظه ای بیرون از فعل خدا فرض نمی کند. حرف، حرفِ سنگینی است، لکن از شما می خواهم موتور ذهنتان را روشن کنید، دقایقی تدبّر کنید تا به مفهوم این سخن نزدیک شوید...

ادامه بحث گذشته در

اگر میخواهی ببینی چقدر م ش ر ک هستی، خودت را امتحان کن:

ببین اگر یک روز نماز نخوانی بیشتر محزون میشوی یا یک روز موبایل نداشته باشی! یا یک روز کامپیوتر نداشته باشی...یا یک روز ماشین نداشته باشی...یا یک روز تنها باشی!

+ به شخصی گفتم "Viber" نداشته باش...نتوانست!

 

-دندانش درد می کرد...بعد از نماز به خدا گفت: خدایا همه مریضارو شفا بده... بعدش مُسَکِّن خورد تا دردش آرام بگیرد...آرام گرفت...گفت: الحمدلله!

-مادرش ظهر غذای لذیذی پخته بود...وقتی میخورد احساس میکرد بدنش واقعاً به آن نیاز دارد...خیلی چسبید...گفت: الحمدلله

-نزد شخص بزرگی درس اخلاق می رفت...در جلسات وقتی درس و عبرت می گرفت، می گفت: الحمدلله

***

اگر کمی تیزبینانه نگاه کنیم، داستان های بالا به وضوح نشان می دهد که موضوع بحث امروز ما "شرک" است. اهمیت آن هم برای مثال از آیه 48 سوره نساء نشأت می گیرد، که می فرماید:

"إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا"

مسلما خداوند این را که براى او شریک قائل شوند نمى‏بخشد و آنچه را که فروتر از آن باشد براى هر که بخواهد مى‏بخشد، و هر که براى خدا شریک بگیرد، بدون شک گناهى بزرگ ساخته است

***

آیه فوق به صراحت اعلام می دارد که خدا هر گناهی را ممکن است ببخشد، ولی شرکـــ را نه!

همانطور که میدانیم شرک دو نوع دارد: جلّی و خفی...جلی آن است که کسی آشکارا برای خدا شریک قائل شود، بت بپرستد، خدایان برگزیند، به یزدان و اهریمن معتقد باشد....شرک خفی که امروز مورد بحث ماست، اشاره به مراتب پنهان شرک ورزی در زندگی ما دارد، که در ادامه مثال هایی می آیند:

شرک خفی بیشتر در ذهن ماست...یعنی توسل به غیــر خدا...

همین که کسی سردرد می گیرد، می گویند مسکّن بخور...بیمار می شود سریع به دکتر مراجعه می کند، گرسنه می شود سریع می رود سر یخچال، ماشینش نیاز به تعمیر دارد می رود مکانیکی، خرید که می رود به امید کارت بانکی برود و...هزاران مسئله دیگر که روزانه با آن سر کار داریم، و حتی شاید باورمان نشود داریم از طریق همین مسائل به خدا شرک می ورزیم...یعنی وسیله ها را در ذهن با "مسبّب" اشتباه میگیریم!

ذهن انسان موحّد با مفاهیم زیر آماده شده است:
1- گذر زمان چیزی را حل نمی کند، این خداوند متعال است که مسبب الاسباب است!
2- دارو و پزشک درد را تسکین نمی دهند، بیماری را درمان نمی کنند، این خداوند است که "الشّافی" است!
3- عابر بانک پول نمی دهد، این خداست که الرزّاق است!
4- دوست و خانواده به ما آرامش نمی دهند، این خداست که "محوّل الحول والاحوال" است!
5- درس اخلاق و اساتید آن ما را هدایت نمی کنند، این خداست که "الهادی" است!
6- درس خواندن و آموخته های دانشگاه ما را آزموده و موفّق نمی کنند، این خداوند است که "الموفِّق" است!
7- لطیفه ها شما را نمی خنداند و رنج ها شما را نمی گریانند، "هو الّذی اضحک و ابکی..."
8- قرص خواب آور شما را خواب نمی کند، بلکه "الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها..."
9- اگر کسی در دنیا خطایی کرد، جرمی، جنایتی، اختلاسی...این دستگاه قضا و نیروهای انتظامی نیستند که او را دستگیر و مجازات می کنند، خداوند المنتقم و شدید العقاب است!
10- مادر، کسی را حیات نمی بخشد، شیر نمی دهد، بلکه خداوند است که المحیی و المقیت است!
11- پراید و تصادفات کسی را نمی میراند، این خداوند است که "الممیت" است!
12- اینکه گاهی می گویند: اول خدا ما را نجات داد بعد فلان دکتر...آقای ایکس یا هرکس دیگر، غلط است! اول و آخر خداست...بقیه وسیله اند (هو الاوّل و الآخِر)
13- از هر انسان مشکل داری بپرسیم: چگونه مشکلت حل شد؟ و او در جواب اشاره به فلان شخص یا فلان اتفاق یا فلان کار کند، این یعنی شرک خفی! حلّال مشکل ها "خداوند متعال" است، و ما بقی وسیله و سربازان اویند!

هرچند وسیله بودن، خودش یک هنر است، لکن باید ذهنمان را اصلاح کنیم: "مسبّب الاسباب و مؤثر خداوند است!"

آیه مرتبط و حقیقت دردناک (زمر-7):

وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ

و هنگامى به انسان گزندى برسد، به سوى خدا باز مى‌گردد و به ربوبیّت او اعتراف مى‌کند و براى برطرف شدن آن گزند پروردگار خود را مى‌خواند، سپس وقتى خدا از جانب خود نعمتى به او بخشید، به آن سرگرم مى‌شود و گزندى را که پیش تر برطرف شدن آن را از خدا مى‌طلبید فراموش مى‌کند و براى خدا همتایانى قرار مى‌دهد تا مردم را از راه خدا باز دارد

 


نکته: این پست را با دو مطلب گذشته تطبیق دهید. با این همه اختیار انسان سرجای خود است!

 

بنام خالق بی همتا

با وجود توضیحات مطلب و مطالب قبل (1) درباره "جبر و اختیــار"، باز هم مسئله "رابطه علم خدا با اختیار انسان" و شبهات موجود در این باره هنوز برای بزرگواری حل نشده است. 

سوال یا شبهه پیش می آید که اگر خداوند می داند فلان شخص گناه می کند، چرا جلو اختیار او را نگرفته و بعد به خاطر معصیتش او را عذاب می کند؟؟و از جمله این موارد. هرچند از قبل توضیح داده شده، لکن باز هم به ایراد نکاتی در این مورد بسنده می کنیم، باشد که موثر افتد.

یکی از اشتباهات رایج ما در طرح این شبهه این است که علم خدا با علم خودمان مقایسه می کنیم و آن را از ذات او جدا می دانیم! یعنی نعوذ بالله خدا را "یک چیز" و علمش را "چیز دیگر" فرض می کنیم! عرض شد که "علیم بودن" از صفات ذات خداست، یعنی برای خدا "اتفاق" معنا ندارد...چیزی در این دنیا برای آن که "علیم" است، اتفاقی نیست! هــــــر رخدادی که در ظاهر و باطن عالم بوده و هست، جبراً در علم علیم هم بوده وگرنه اصلاً وجود نداشته است!

 بعلاوه گاهی ما "اراده"ی خود را نادیده میگیریم و به خطا می اندیشیم: "آیا علم حق تعالی به اینکه عاقبت انسان چه خواهد شد، انسان را به عاقبت خوب یا بد مجبورمی سازد؟! یا انتخاب راه توسط خوداو؟ "

می خوردن من حق ز ازل می‌دانست              گر می‌نخورم علم خدا جهل بود

نکته دیگر اینکه ما به اشتباه گاهاً علم خدا را محدود به "فعلیت کار" میکنیم. یعنی مثلاً می گوییم: "آیا خدا می دانست فلان شخص عبادت و یا معصیت می کند؟..." در حالی که علم خداوند فقط محدود "ظهور و حدوث فعل" نیست، بلکه اراده ی افراد برای انجام عمل هم در ذات علیم است!

نظر حقیر در این رابطه مطابق با نظر استاد جوادی آملی است که می فرمایند: "خداوند می داند فلان شخص در آینده با اراده و اختیار خود چه کار را انجام می دهد."

بنابراین، طبق چیزی که در مطلب قبل هم بیان شد:

- اولاً خداوند زمینه اعمال بد و خوب را فراهم کرده است (طبق اختیاری که به انسان داد) هرچند "مراد اصلیِ او انجام اعمال نیکو" از سوی بندگان است!

- ثانیاً ذات علیم پروردگار به تمــــامیِ جوانب اختیار آدمی و به فعلیت رسیدنِ اعمالِ خیر و شرّ احاطه دارد، و نتیجه اینکه قرار نیست که علم ذاتی او با اختیار انسان تضاد ایجاد کند و باعث "جبــر" شود، فلذا اختیار و اراده آدمی در جای خود محفوظ است!

- ثالثاً، گذشته از دریای بیکران رحمت الهی (که باعث بخشش بسیاری از گناهان بندگان می شود)، پاداش و جزای خلائق در لوح خلقت آنها برقرار است. بدین معنا که رسم دنیا و عدالت خدا بر این است که کردار نهاییِ (به فعلیت رسیده) انسان، سرنوشت او را معین سازند، پس اعمال نیکو پاداش نیکو را در پی دارند و اعمال شرّ جزایشان عذاب الهی است!

در صورت وجود هرنوع سوال یا شبهه، حقیر در خدمت هستم.

دو نظام خلقت، تکوین و تشریع:

در نظام تکوین انسان آزاد است، "لا اِکراهَ فِی الدّین" اجباری نیستـــ...یعنی "توانایی پذیرفتن یا نپذیرفتن" را داریم! یعنی مثلاً شما مختاری در دنیا سَمّ هم بخوری یواشکی و کسی جلویت را نمی گیرد! اگر از بالای ساختمان خودت را پرت کنی پایین که قرار نیست خدا وسط راه تو را بگیرد! آزادی ازین جهت! امــــا....

در نظام تشریع این گونه نیست! شرع می گوید وقتی خوب و بد برایت تبیین شد و فهمیدی، واجب است مسیر درست را بروی و زندگی ات را تباه نکنی! نظام تشریع حکم میکند، انسان سمّ نخورد یا به عبارت دیگر می گوید: خودکشی حرام است!(هرچند در نظام تکوینی مانعی برای خوردنش بوجود نمی آید طبیعتاً)!

قرآن می گوید لا "اکراه" فی الدّین!!! میبینیم که دقیقاً همین است! یعنی شما 100 سال هم بی دین زندگی کن....قرار نیست مشتی از آسمان بیاد بخوره تو سرت! نـــــه...چه بسا کسایی بودن اینجور و در ظاهر خوش هم زندگی کردن و بعدشم مردن...ولی شرعاً میگیم "وای به حالشون!"....چرا؟؟؟ چون خدا بهشون نعمت عقل و تشخیص خوب از بد رو داده بود ولی باز هم نپذیرفتن! پس این نعمتا برای چی بود؟؟؟ فلذا در نظام تشریع آیه داریم: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی؟﴾ آیا انسان خیال میکنه "یاوه، بیهوده یا ولنگار " رها شده؟ همچنین در همان آیت الکرسی بسیار زیبا خداوند متعال این و نظام را شرح می دهد:

                                            لا اکراه فی الدّین )تواناییش رو داری دین رو بپذیری یا نپذیری(

                                   قد تبیّن الرّشد من الغیّ )ولی خوب و بد و نتیجه کار هم تبیین شده است!(

 



بسم الله الرّحمن الرّحیم

منکران وجود خدا، چشمانشان بسته است و آن هم دلیلش ضعف بصیرت و آگاهی است. پس برای چشم گشودن باید بیشتر بدانند و بهتر بگوییم بیشتر "بخواهند" بدانند و برای بیشتر خواستن باید بیشتر از هوای نفس خود بزنند و به امور خالق خود توجه کنند و هر کس قدم در این راه برداشت، راه برایش باز است تا جایی که دیگر هوای "نفس"ی به کل برایش نماند و همه وجودش تسلیم و متوجه محض خداوند متعال گردد و یا مسیر کاملاً برعکس را طی کند...

کسی که خودشان را به نابینایی زده اند، یا به دلیل اطاعت مطلق نفس، راه های نفوذ حقایق را بر خود بسته اند، به قول امام صادق علیه السّلام چونان افراد کوری هستند که وارد یک منزل مستحکم و مجلّل می شوند که در آن تمام وسایل در نهایت نظم و ترتیب چیده شده اند و از همه نوع امکانات رفاهی فراهم دارد، لکن این افراد به دلیل ضعفی که در خود دارند، منکر وجود نظم و زیبایی آن محیط می شوند! فلذا کسی که بیناست، میفهمد که آنچه میبیند، "اَثـَــرِ" یک وجود هنرمند و قادر است! اولین سوال هایی که پس از ورود به آنجا برایش پیش می آید اینها هستند:

- اینجا کجاست؟

- صاحبش کیست و چه کسی اینها را درست کرده؟

- چه کسی نظم  و زیبایی به این مکان داده؟

(طبیعتاً خودش منظم، زیبا و مستحکم نشده چرا که در آفرینش خود نیازمند یک خالق با تدبیر و شعور است!)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یک زمانی خدا توفیق داده بوده که بیشتر روی آیه ای که عنوان این پست است تدبّر کنم...اینکه بفهمم واقعاً وقتی زبانت باز می شود و می گویی "تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم" باید راست بگویی...قلباً هم راست بگویی...

بعد یکبار دقّت کردم دیدم یک اتّفاقی افتاد...برای مثال شبها که گاهی کسی به حقیر می گفت: "مرا برای نماز صبح بیدار کن"...هروقت خدا به ذهنم می انداخت و جواب اورا اینگونه می دادم، موفق می شدم که بیدارش کنم: "اگه خدا خواست چشم...هو الّذی یحیی و یمیت..."

فلذا بنظرم دیگر راز موفقیّت را فهمیدم! تصمیم گرفتم که مِن بعد در هرکاری قلباً بگویم "اگر خدا خواست ...ان شاء الله" تا کار بشود...

بعد دوباره خدا توفیق داد نگاه کردم دیدم در درون خودم یک اشتباه دیگر هست و آن اینکه: "خیال می کردم این خودم هستم که این راز را کشف کرده و دارم با استفاده از آن موفق می شوم "...فلذا تصمیم گرفتم مِن بعد ان شاء الله اینگونه فکر کنم: "همیشه اراده ام را در اراده خدا ببینم و ان شاء الله را هم اگر گفتم حواسم باشد که در همین گفتنش توفیق از او داشته ام..."...

این نیز گذشت...بالاتر که ما را می برد...آدم میبیند...همه اش "او" ست...هر جا حرف از "من" (برای حسنات) آمد...کار خراب شد...همه اش "او"ست!

یا هو یا من لا هو الّا هو

"من کان لله کان الله له" را هنوز خیلی مانده است که بفهمیم...

هرچه از ما به خدا متّصل شد، ماندگار شد و هرچه غیر از آن از بین رفت...آن شهدایی که دست و پا و چشم و سایر اعضا و جوارحشان را در راه خدا دادند، همه آنها ماندگار شدند...اگر کسی چشمش را در راه خدا داد و سایر اعضایش ماند...اتفاقاً می شود گفت که چشمش ماند و دیگر اعضایش رفت...

اگر بدنت را خدایی کردی، ماندگار می شود، اگر علمت را خدایی کردی، ماندگار می شود، اگر زبانت را خدایی کردی ماندگار می شود...

هــــــــرچه به دریای بیکران خداوند متعال متّصل شد، به صفت جاودانگی رسید...

لااله الّا الله در وجود تمــــــــــــــــامی ما انسانها ریشه داره! از همان روزی که "نفخت فیه من روحی" شد. اصلاً من میگم این اصل همان "فِطرَتَ اللِه الَّتی فَطَرَ النّاس علیها" ست.

دیدید گاهی وقتها، تو این فیلم ها هم نشون میدن، شخصی از بــــــــــس مشکلات زندگی بهش فشار میاره، میاد یه جایی وای میسه داد میزنه: خــــــــــــــــــــــدا...؟! (Oh My God)

این همانجایی ست که داره اعتراف می کنه به این "لا اله الّا الله".

منتها یک عده ای از ما از خدا دورتریم، یعنی دیر به دیر به این نتیجه میرسیم که باید فقط از خودش کمک بخوایم (باید خیلی بهمون فشار بیاید که بگیم...) و یک عده ای نزدیکتریم، مقرّب تریم، فشار هم نیاد باز روز و شب میگیم: خــــــــــــدا...

خداوند این حرکت بندشو خیـــــــلی دوس داره چون مصداق همین "لا اله الّا الله" هست که عرض کردم و اینطور آدم میام سمت پروردگارش. چه بسا خیلی از این مشکلات زندگی هم خودِ خدا جلو راه بعضیا میندازه که فقط بیان صداش بزنن...که بفهمن بابا، فقط "خودشه" که کمک می کنه!

در دعای کمیل میخونیم "الهی و ربّی من لی غیرک"...این خیلی اعتراف بزرگی ست...خیلی...! اگر بنده ای بفهمه واقعاً این جمله رو و هنگام دعا، در سجده ها اینو بگه (با معرفت)، والله که خدا روشو زمین نمیندازه...من این رو یقیناً به شما میگم...

وقتی دنبال حاجتی، خدای ناکرده مشکلی، مریضی، گرفتاری... قلباً به خدا بگو...."خدایا...آخه من که جز تو کسیو ندارم...دارم؟".....این جمله رو خدا خیلی دوست داره...

ملتمس دعاییم

وبلاگ ها را، سایت ها را روزانه میگردم...دوستان و غیر دوستان مطالب زیادی با طیف وسیعی از موضوعات بیان میکنند، صدها نظر گاهاً رد و بدل می شود...از خانه بیرون میروم، هزاران انسان را میبینم که دنبالان هزاران هدف و مقصد روزانه و شبانه در حرکتند...اما حقیقتاً هرچه فکر میکنم هردفعه شاید بیشتر به "انــّـا لله و انــّـا الیه راجعون" پی می برم...بخدا که هرکجا را گشتم، کسی را ندیدم، بحثی مهمی را ندیدم، که بالجبر و بالاختیار آخرش به "خدا" و به "مسائل دینی و اعتقادی" ختم نشود...هرچه کنیم، باز همین است، خوشا بحال کسی که اگر می نویسد، برای خداست، اگر میدود، دنبال خداست و نگاهش به سوی خداست...

تا نگاه ما خدایی نشود، زندگی را درک نمی کنیم: مرحوم علامه محمد تقی جعفری رحمة الله عرض می فرمودند: من مورچه ها را میبینم، روزها ساعتها نگاهشان میکنم، بهشان غذا میدهم، میبینم چطور با اینکه در تابستان اینقدر هوا خوب است، بازهم دنبال دلخوشی خودشان نیستند، بازهم آذوقه زمستانشان را جمع میکنند،...باز هم نگاهشان به آن آینده است...یکی میگفت، حاج آقا ما که چه بسا داریم راه میریم اصلاً نمیفهمیم چنتا مورچه زیر پامون له شدن...

نگاهمان به کدامین سو است؟...والله تالله و بالله که نگاهی زیباتر و آرامش بخش تر از این دیدگاه لطیف خدا محور در عالم ندیدم...

اَللّهُمَّ لا تَکِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَهَ عَینٍ اَبَداً