الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۱۲۵ مطلب با موضوع «بندگی» ثبت شده است

بسم الله الرّحمن الرّحیم...

 

قرآن را باز میکنیم...صفحه 353 رسم الخط عثمان طه...سوره مبارکه نـــور:

 

قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ....

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ....

 

اصل کلام این است :

 ای مردان و زنان با ایمان، حواستان به خودتان باشد!"

اگر این اتفاق می افتاد، دنیا عوض می شد:

مردان به جای این جمله: "خانم حجابتو رعایت کن!"، به نفسشان می گفتند: "من توجه نکنم..."   

وزنـان به جای این جمله: "آقا چشـاتو درویش کن!"، به نفسشان می گفتند: "من خودنمایی نکنم..."

 

اگر کسی باید نگاه ببندد اول مرد است و دوم زن...و اگر کسی باید رو بگیرد، اول مرد است و دوم زن! خیال نکنیم اگر مردی یک نخ موی نامحرم را دید فقط گناه است...خواهرم همان سفارش که برای مرد شده برای تو نیز آمده است!


مرد ذاتاً بیشتر می خواهد ببنید و زن ذاتاً بیشتر میخواهد دیده شود! مسئله این است که خدا می خواهد کسی که ایمان آورده را با همان ایمانش بیازماید!!!!!!! اینقدر جـَنـَم داری که بخاطر خدا پا روی نفست بگذاری!؟

 

اگر کسی ایمان آورد منافذ ورود شیطان در وجودش بسته می شود تا اینکه خدای ناکرده خودش به دست خود بازشان کند! فلذا مثلاً خانمی که آرایش می کند، راه را برای شیطان هموار می کند...هم نگاه مرد را به سمت خود می کشد، هم منافذ ورودی خود را برای شیطان باز گذاشته است....

السلام نام خداست...

شده یه وقتایی دلتنگ کسی بشید، پاشید زنگ بزنید بهش، یا برید به دیدنش، یا قرار بذارید برید بیرون یا...؟ معمولاً وقتی یه مدت از کسی بی خبرید، باهاش تماس می گیرید...بهش میگید یا بهتون میگه: کجایی؟ خبری ازت نیست...؟دیگه یادی از ما نمیکنی؟ بی وفا شدی...و...ازین حرفا!

طبیعت انسانی ما اینجوریه که با هرکی رابطه ات صمیمی تر باشه، نزدیک تر باشه، بیشتر ازش توقع داری که یادت کنه...و این حس دو طرفه است، یعنی اون شخصم انتظار داره بیشتر به یادش باشی، و در عوض اگر این انتظار مدتش زیاد بشه، شخص طبیتاً ناراحت میشه...پیش خودش میگه حتماً طرف سرش گرم چیزی یا کسی هست که یه یادی ازم نمیکنه...و واقعیت هم خیلی وقتا همینه،...یعنی طرف درگیر مسائلی هست که صله ارحام رو فراموش میکنه...خلاصه سرتون رو به درد نیارم...

یکی از ابعاد ذکر خداوند همین حکایتی بود که عرض شد....ما روزانه 5 نوبت باید نماز بخونیم... لکن ذکر به این پنج وعده نماز محدود نشده...بعضی ها نیمه شب هم پا میشن یاد خدا میکنن...بعضی ها رفاقتشون با خدا بیشتره...وابسته ترن...یه ساعت یاد خدا نکنن دلتنگ میشن...فکر میکنم واقعاً دل به دل راه داره...دل خدا هم تنگ اونا میشه...اگه دیر به دیر بیان ناراحت میشه...

آی بزرگوارایی که دارید این مطلبو میخونید، نماز خوندن و قرآن خوندن به همین ظاهری که داره نیست...تسبیح خدا گفتن که با چرخاندن دانه های تسبیح یکی نیست...این نمازی که میخونی، این سبحان الله که میگی باید با دلت باشد...اصل اینه که ذکر رو با توجه و قلبت بگی...خیال میکنی برای چی علمای مخلصین بی قرار بودن تا وقت اذون برسه؟...یکیم مث ما نماز میخونه وسطش هزار تا فکر از سرش میگذره، هزار چیز یادش میاد...خداییش خودت اگر داری به یکی حرف جدی میزنی ببینی سرش تو موبایله، نگاش اونطرفه، حواسش نیست، ناراحت نمیشی؟...یه نکته بگم حسن ختام این بحثم. اگر میخوای ذکرت اثر کنه:

سلامی دوباره

باز آورده شدم اینجا...تـا کــی اما...خدا داند؟ امیدوارم برایت سوال نشده باشد: چرا پست جدید نمی آید؟ چرا که پاسخش سخت نیست! ذکر خدا توفیق می خواهد...و این مسئله برای قلوب قاسیه ما دشوار...نمی دانم...حکایت زندگی ما هم بی گمان عوض شد...شاید دلیلش دود و دم این کلان شهر باشد...راستش را بخواهید، در این آلودگی خیلی سخت می شود از خدا دم زد...

دلیل دیگرش، شاید سلطه شیاطین بر زمین بود...عده ای از جنّیان آمده بودند و دور و برش را گرفته بودند....مثل همیشه به خودش مغرور بود...گفت در مکه، حالِ این شیعیان و مسلمانان را میگیرم...راهش را پیدا کرده بود....فهمیده بود از کدام در وارد شود که اثرگذاری اش بیشتر باشد...

ابلیس دارد تمام سعیش را می کند، اما خدا را پیشاپیش شاکرم، که دیگر تلاش های آخرش هست ان شاء الله، طولی نمی کشد...بساطش برچیده می شود...

خدا نکند جوری زندگی کنیم، که بعداً بگویند ابلیـس بیشتر از این شیعه عـلـی علیه السلام به وعده هایش عمل کرد!

خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند! ان شــاء الله

با سلام و تحیّات و آرزوی قبولی طاعات و عبادات در این ماه گرانقدر و عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت مولی الموحّدین علی علیه السلام...

قبل از هرچیز نظر شما خواننده محترم را به صفتی که در جمله ی بالا برای امام علی علیه السلام بکار برده شد، جلب میکنم: سرور و مولای موحّدان!....موحّد را برای خودت اینگونه معنا کن، قشنگ است:

کسی که از کثرت دنیا به وادی وحدت و یگانگی الله جل ّجلاله راه پیدا کرده و غرق در وحدانیت شده است!

موحّد یعنی کسی که عالم را فعل خداوند متعال می داند و خود و محیط اطرافش را کمتر از لحظه ای بیرون از فعل خدا فرض نمی کند. حرف، حرفِ سنگینی است، لکن از شما می خواهم موتور ذهنتان را روشن کنید، دقایقی تدبّر کنید تا به مفهوم این سخن نزدیک شوید...

ادامه بحث گذشته در

بسم الله و بالله

توفیق میخواهد از خدا و بندگی نوشتن...هر کسی در هر زمانی ندارد...

ان شاء الله طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه حق تعالی قرار گرفته باشد و فاصله تان از خالق و اولیاءالله کمتر شده باشد.

***

از شما بزرگواری که در حال خواندن مطلب هستید یک درخواست عاجزانه دارم: مطلب را با حوصله تا آخر بخوانید...اینجا مطلب کپی نمی کنیم...می نویسیم و وقتی می نویسیم قبلش فکر میکنیم و صلاح شما را در نظر می گیریم، فلذا نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر ... هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر...

***

سلام......نام خداست...
به بهانه این ایام خجسته که متعلق است به مادرم فاطمة زهرا سلام الله علیها، می نویسم...
هر کس سوره کهف را مطالعه نکرده، حتماً یک نگاهی بیاندازد...مخصوصاً آیه آخرش که معروف است برای بیدار شدن به موقع از خواب خوانده شود!
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ....(بگو: من انسانى هستم همانند شما. به من وحى مى‌شود.)
خداوند متعال به پیامبر آخرالزمان صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور می دهد که به مردم اعلام کند که من رسول الله "خـَـلقاً" مثل شما مردم هستم...من هم آدمم...راه می روم، نفس می کشم، نظافت می کنم، ازدواج می کنم و...
در جای دیگر سوره احزاب آیه 21 می فرماید:
لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَ‌سُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْ‌جُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ‌ وَذَکَرَ‌ اللَّـهَ کَثِیرً‌ا
یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می کند.
پس همان پیامبری که مثل ما بشر بود، همان الگوی حسنه برای عالمیان است! یعنی به طریقی زندگی می کند که می شود بهترین الگو برای بشریت باشد!
یعنی هر مرد و زنی که بخواهد الگو انتخاب کند، بسم الله...حالا یک خانمی می گوید من در خلقت مانند پیامبر (ص) نیستم،...جواب این است:
پیامبر ما یک دختری داشتند، که 18 سال از خدا عمر گرفت، یا به رسم مسلمانی 9 سال بعد از بالغه شدن در دنیا زیست، لکن با همین 9 سال و 18 سال سیدة النّساء العالمین شد! اهل البیت شد. کسی شد که اگر بخواهند به بهترین انسان های روی زمین سوگند بخوریم، می گوییم: الهی بفاطمة و ابیها، و بعلها و امّها و بنیها...
بی بی...خانم خانه بودند...سر کار نمی رفتند...عفیفه و محجبه بودند...در همین نه سال دو دختر و دو پسر تحویل جامعه دادند که لقب پسرانشان سرور جوانان اهل بهشت است و لقب دختر بزرگش مادر مصیبت ها است(به دلیل تحمل زیاد سختی ها و مصائب).
ما تقریباً از این بزرگواران 1400 سال دوریم...عقبیم...ولی لااقل نگاه کنیم ببینیم این بزرگواران که الگوی ما شدند، در دنیا چگونه عمل کردند؟ آیا بغیر طبیعت خَلقی و خُلقی انسان رفتار کردند؟ آیا کارهای عجیب می کردند؟
بارها در قرآن آمده که اطرافیان پیامبر (ص) گاهی باور نمی کردند...می گفتند: بابا این مرد که مثل ما غذا می خوره و تو کوچه و بازار راه میره...ایشون که غیب نمی گه و....
نتیجه گیری را می گذرام بر عهده خودتان....آیا دنبال زندگی بهتری هستید؟ راه سریع تری برای رسیدن به سعادت سراغ دارید؟ الگوی بهتری می جویید؟

با سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها

خواننده ای درخواست کرده بودند که در مورد عبادت و عبودیت مطلبی بنویسم، هرچند ابعاد این سوال را مشخص نکردند لکن حقیر اینگونه اجابت می کنم...

خب از تفاوت بین این دو مفهوم همین بس که بدانیم، عبادت به معنای کرنش و تعظیم و ستایش است و عبودیت به معنای بندگی و بردگی...سرسپردگی و اطاعت خالصانه

انسان می تواند عبادت و عبودیت غیر خدا را بکند، همانطور که در قرآن داریم: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً....وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ...

عابد بودن با عبد شدن فاصله اش زمین تا آسمان است! حالا چرا می گویم زمین تا آسمان؟؟؟ همانطور که شیطان 6000 سال عبادت خدا کرد و عبد نشد..تکبر ورزید و سجده به آدم نکرد! از آسمان ها به زمین سقوط کرد...چه بسا عابدی که تا پایان عمر بنده خدا نشود، طعم عبودیت را نچشد و زیر ولایت الله نرود!

عبدِ واقعی خود را نمی بیند اما عابد چه بسا ببیند...هرچند بنده حقیقی عبادت هم زیاد می کند، اما مسئله این است که عبادتش خالصاً لله است.

شما مثال زیر را که مرحوم علّامه طباطبائی قدّس‌ اللهُ نفسَه‌ مکرر نقل می کردند در نظر بگیرید:

فرض کنید در یک باغ بزرگ که میوه های فراوان دارد، باغبان میوه ای را بچیند و به صاحب باغ بدهد...باغبان چیزی از خودش ندارد...این کارها صرفاً برای کمال خود اوست...حالا برای اینکه عبادت و بندگی را در مثال باغبان بیابیم، حقیر نظرم این است که حفاظت از درختان و سعی در پرورش میوه مناسب، سم پاشی به موقع، امانت داری در باغبانی، و...ازین جمله کارها را می توان با بندگی صحیح مقایسه کرد و اعطای میوه به صاحب باغ و تکریم او هم می تواند همانند عبادت باشد!

+ مطالب مرتبط را حتماً مطالعه بفرمائید: 1 - 2 - 3 -

اگر میخواهی ببینی چقدر م ش ر ک هستی، خودت را امتحان کن:

ببین اگر یک روز نماز نخوانی بیشتر محزون میشوی یا یک روز موبایل نداشته باشی! یا یک روز کامپیوتر نداشته باشی...یا یک روز ماشین نداشته باشی...یا یک روز تنها باشی!

+ به شخصی گفتم "Viber" نداشته باش...نتوانست!

 

بنام خالق بی همتا

با وجود توضیحات مطلب و مطالب قبل (1) درباره "جبر و اختیــار"، باز هم مسئله "رابطه علم خدا با اختیار انسان" و شبهات موجود در این باره هنوز برای بزرگواری حل نشده است. 

سوال یا شبهه پیش می آید که اگر خداوند می داند فلان شخص گناه می کند، چرا جلو اختیار او را نگرفته و بعد به خاطر معصیتش او را عذاب می کند؟؟و از جمله این موارد. هرچند از قبل توضیح داده شده، لکن باز هم به ایراد نکاتی در این مورد بسنده می کنیم، باشد که موثر افتد.

یکی از اشتباهات رایج ما در طرح این شبهه این است که علم خدا با علم خودمان مقایسه می کنیم و آن را از ذات او جدا می دانیم! یعنی نعوذ بالله خدا را "یک چیز" و علمش را "چیز دیگر" فرض می کنیم! عرض شد که "علیم بودن" از صفات ذات خداست، یعنی برای خدا "اتفاق" معنا ندارد...چیزی در این دنیا برای آن که "علیم" است، اتفاقی نیست! هــــــر رخدادی که در ظاهر و باطن عالم بوده و هست، جبراً در علم علیم هم بوده وگرنه اصلاً وجود نداشته است!

 بعلاوه گاهی ما "اراده"ی خود را نادیده میگیریم و به خطا می اندیشیم: "آیا علم حق تعالی به اینکه عاقبت انسان چه خواهد شد، انسان را به عاقبت خوب یا بد مجبورمی سازد؟! یا انتخاب راه توسط خوداو؟ "

می خوردن من حق ز ازل می‌دانست              گر می‌نخورم علم خدا جهل بود

نکته دیگر اینکه ما به اشتباه گاهاً علم خدا را محدود به "فعلیت کار" میکنیم. یعنی مثلاً می گوییم: "آیا خدا می دانست فلان شخص عبادت و یا معصیت می کند؟..." در حالی که علم خداوند فقط محدود "ظهور و حدوث فعل" نیست، بلکه اراده ی افراد برای انجام عمل هم در ذات علیم است!

نظر حقیر در این رابطه مطابق با نظر استاد جوادی آملی است که می فرمایند: "خداوند می داند فلان شخص در آینده با اراده و اختیار خود چه کار را انجام می دهد."

بنابراین، طبق چیزی که در مطلب قبل هم بیان شد:

- اولاً خداوند زمینه اعمال بد و خوب را فراهم کرده است (طبق اختیاری که به انسان داد) هرچند "مراد اصلیِ او انجام اعمال نیکو" از سوی بندگان است!

- ثانیاً ذات علیم پروردگار به تمــــامیِ جوانب اختیار آدمی و به فعلیت رسیدنِ اعمالِ خیر و شرّ احاطه دارد، و نتیجه اینکه قرار نیست که علم ذاتی او با اختیار انسان تضاد ایجاد کند و باعث "جبــر" شود، فلذا اختیار و اراده آدمی در جای خود محفوظ است!

- ثالثاً، گذشته از دریای بیکران رحمت الهی (که باعث بخشش بسیاری از گناهان بندگان می شود)، پاداش و جزای خلائق در لوح خلقت آنها برقرار است. بدین معنا که رسم دنیا و عدالت خدا بر این است که کردار نهاییِ (به فعلیت رسیده) انسان، سرنوشت او را معین سازند، پس اعمال نیکو پاداش نیکو را در پی دارند و اعمال شرّ جزایشان عذاب الهی است!

در صورت وجود هرنوع سوال یا شبهه، حقیر در خدمت هستم.

با سلام عرض ادب خدمت دوستان

چندی پیش عزیزی از حقیر درخواست کرده بودند تا در مورد مسئله "جبـــر و اختیــار" توضیحی بدهم...حقیر هم از آنجا که درگیر مسائلی بودم فرصت پاسخ از من گرفته شده بود، فلذا اکنون، علی رغم اینکه در گذشته نیز بارها بحث شده، این مطلب را در جواب آن بزرگوار می نویسم، به امید آنکه مفید واقع شود. از خوانندگان تقاضا دارم اگر شبهه و سوالی در این مورد برایشان مانده در نظرات مطرح کنند.

ببینید قبلاً هم زیاد صحبت کرده ایم...برای درک موضوعاتِ این چنینی باید نگاه جامعی داشته باشیم که جنبه های مختلف دین و زندگی انسان را در بر بگیرد. برای مثال در رابطه با "جبر و اختیار" پیشنهاد میکنم فقط به صرف "جبر و اختیار" نگاه نکنید، چون این مسئله با مطالب دیگری مثل ایمان، اطاعت،عبودیت و بندگی، عبادت، پاداش و جزا، عدالت، آخرت و... گره خورده است. پس باید همه را باهم بفهمیم! (این قضیه را تا حدودی در ادامه متن ان شاء الله متوجه می شویم!)

گفته شد که نوع بشر مختار آفریده شده است! سخن از "آفرینش" است! به نتیجه ای رسیدم که:

انسان مجبور است آزاد و مختار باشد! بنابراین نگوییم آزادی نداریم! خیر! تکویناً همگی آزادیم!

خلقت انسان خلقتی نو و تازه بود...خدا به انسان اختیار داد و لازمه داشتن اختیار وجود دو راهی ها و چند راهی ها در زندگی است! و وجود دوراهی و چند راهی باعث افزایش دامنه سعادت و شقاوت انسان می شود....یعنی انسان آنقــــدر اختیار و توانایی دارد که هم می شود از ملائکه بالا رود و هم از حیوان پست تر!

از علل عرفی اختیار می توان "پشیمانی بعد از اجرای برخی تصمیم ها" و فکر کردن قبل از انجام آنها" نام برد...بدین معنا که اگر همه اش جبر بود که برای انجام کاری قبلش تفکر  نمی کردیم و بعدش هم هر عواقبی به دنبال داشت پشیمانی بی معنا بود !(حالات قبل و بعد فعل)

اگر اندیشه کنیم در آیات خداوند متعال می فهمیم که همه نظام هستی، متعلق اراده و قدرت خدای سبحان است؛ خواه ایمان و طاعت باشد یا کفر و معصیت؛ با این تفاوت که "ایمان و طاعت مراد اصلی اوست" و "کفر و معصیت مراد اصلی او نیست." چرا که "مختار آفریده شدن" در جهت هدف خلقت ماست! یعنی در جهت عبودیت و بندگی خداست. (ما خَلَقتُ الجِنَّ و الانسَ إلّا لِیَعبُدون)

بدین ترتیب، خدای سبحان نیز ایمان و طاعت را اراده کرده و بدان راضی است؛ اما کفر و معصیت را اگرچه به تبع ایمان و اطاعت، و در راستای مختار و آزاد بودن بشر، اراده کرده ولی بدان راضی نیست و آن را نمی‌پسندد: «و لایَرضی لِعِبادِهِ الکُفرَ واِن تَشکُروا یَرضَهُ لَکُم» (زمر: 7)

در نتیجه، دقیق و بطور جامع که به مسائل نگاه کنیم در می یابیم که چیزی از دایره قدرت الهی بیرون نیست! انسانْ فاعل قریب افعال و اعمال خود است و خداوند تعالی نیز چون در حدوث و بقا، فاعلِ فاعل است، فاعل بعید آنها شمرده می‌شود! و افعال بنده به او انتساب می‌یابد، چنان‌که هیچ گونه جبری نیز وجود ندارد، چون اراده الهی این است که عبد با انتخاب خود به انجام افعال اختیاری اقدام کند. این دو فاعل در طول یکدیگرند، از این رو نه انتساب فعل به خدا انتساب آن به بنده را باطل می‌کند و نه انتساب آن به بنده منافاتی با انتساب آن به خدا دارد.»

حالا ممکن است سوال پیش بیاید: پس در این صورت جریان عذاب و جهنّم چه می شود؟

پاسخ به این سوال نیز مشکل نیست، چرا که اولاً بنای خلقت ابتدا رحمت است! "یا مَن سَبَقَت رَحمتُهُ غَضَبَه" (ای کسی که رحمتت از غضبت پیشی گرفته است!)...در سوره مبارکه فاتحة الکتاب می گوییم: "الحَمدُ اللهِ ربّ العالَمین" و بلافاصله می گوییم "الرّحمن الرّحیم" و در درجه بعد می گوییم "مالکِ یومِ الدّین"! و روایات و احادیث بسیاری از رحمت خدا وارد شده که اینجا مجال توضیح نیست. فلذا خداوند الرّحمان است، الرّحیم است، غَفار الذّنوب است، سَتّار العُیوب است، الجَبــّار است، الرّئوف است، الوَدود است و...بعد از تمامی اینها عادل و سلطان و رقیب و غیره و ذلک نیز هست.

ثانیاً از عدل خدا بدور است که وقتی ما را "مختار" و در یک محیطی "پر از دو راهی و چند راهی" (برای استفاده از قدرت انتخاب) خلق کرده است، همه را در نهایت یکسان مواخذه کند! چرا که وقتی اختیار آمد و محیط این چنینی، سرنوشت هم دیگر به نوعی به دست خود ما رقم می خورد، بنابراین در نهایت "یکسان سازی" نمی شود! یکسان سازی به معنای عدل نیست! عدل یعنی "هر چیزی سر جای خودش!" اینگونه بگوییم:بر فرض"آیت الله بهجتِ مختار" بنده ی درجه 2 خداوند و در طبقه "رضوان" بهشت، و "شمر ِ مختار" در درجه یک میلیون بندگی و در قعر جهنّم قرار می گیرند.

بحث را طولانی نکنیم، ان شاء الله که مفید واقع شود.



1- بخشی از متن برگرفته از کتاب ( ادب فنای مقربان، جوادی آملی، جلد4، صفحه 54)
2- در جبر و اختیار دو دیدگاه معتزله و اشاعره وجود دارد. (اشاعره معتقد به جبر مطلق هستند و عدم مداخله اراده انسان در رقم خوردن سرنوشت خویش، و معتزله معتقد به تفویض یا اختیار تام و همه کاره بودن انسان هستند!) ولی در دیدگاه امامیه یا امامان شیعه علیهم السّلام حقیقت ماجرا چیزی بین این است! (امر بین امرین)