الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۱۲۵ مطلب با موضوع «بندگی» ثبت شده است

زهــد

از اسباب مسیر ماست...

زهد با رهبانیت تفاوت دارد. به معنای کناره گیری از دنیا نیست!، بلکه به معنای در دنیا بودن و عدم دلبستگی به آن است!

بدین معنا که در درون زهد یک آگاهی وجود دارد و آن علم به بی ثباتی اسباب دنیوی، علم به فانی بودن دنیا و باقی بودن آخرت و یاد مرگ است.

زاهد در همین دنیا مانند دیگران زندگی می کند، مال و منال هم دارد، لکن حرص و طمع ندارد. اگر مالی از دستش رفت غمگین نمی شود. زیاده خواه نیست، دنبال چند مدل لباس و چند نوع کفش و تعویض دائمی خانه و خودرو و امثال ذلک نیست.

من حیث المجموع انسان زاهد کسی ست که به "گذرگاه بودن دنیا" ایمان آورده و بــــار خود را بیهوده سنگین نمی کند!

وقتی دغدغه تعلقات دنیوی نبود، جا برای تعلقات اخروی و حب الله در دل باز می شود! این می شود نتیجه زهد و پارسایی!

مهم ترین وظیفه انسان در دنیا بندگی است...

برای بنده بودن، سه گام اصلی را باید در این مسیر برداریم که عبارتند از:

مشارطه، مراقبه  و محاسبه

در حال حاضر شمایی که این مطلب را می خوانی، در هــــــــر فاصله ای از صراط مستقیم الهی باشی، احوط آن است که توبه کنی، استغفار کنی و باز راهت را ادامه دهی. پس مقدمه این مسیر توبه و استغفار است تا ما را برای پیمودن راه آماده کند.

در مشارطه شخص با خود شرط می کند که جان خودش را دیگر به گناه و نافرمانی حضرت حق آلوده نکند، ولو در خطر باشد. در مراقبه به کیفیت اعمال خود نظارت می کند و در محاسبه به کمیت آن می نگرد.

مراقبه به انسان کمک می کند که ببیند این عملی که دارد روزانه انجام می دهد او را به سوی تعالی می کشد یا نه! نگاه کند ببیند مثلاً در دیدن فوتبال، در دیدن ستایش، سریال جومونگ، در این لوازم ارتباطی مدرن مثل واتس آپ و وایبر و...عنصری یافت نمی شود که انسان را به کمال برساند، یا اگر هست آنقدر ناچیز است که به اتلاف وقتش نمی ارزد، فلذا این اعمال را ترک می کند و به جای آن در کلام امام و معصومین (علیهم السلام) تدبّر می کند.

محاسبه ما را یاری می کند که در آخر روز که سر بر بالین می گذاریم، با خود حساب کنیم ببینیم امروزی که گذشت چقدر نقاط مثبت خود را پروراندیم، چقدر پیشرفت معنوی داشتیم، یا در جا زدیم؟ یا پس رفت کردیم؟!


امام کاظم علیه السّلام فرمودند:

از ما نیست هر کس هر روز محاسبه ی نفس نکند (و از خود برای کارهایی که در آن روز کرده است، حساب نکشد) تا اگر کار نیکی کرده است بر آن بیفزاید و اگر کار بدی کرده است به درگاه خدا توبه کند.

تحف العقول، حدیث 292.

منبع حدیث در اینترنت


لااله الّا الله در وجود تمــــــــــــــــامی ما انسانها ریشه داره! از همان روزی که "نفخت فیه من روحی" شد. اصلاً من میگم این اصل همان "فِطرَتَ اللِه الَّتی فَطَرَ النّاس علیها" ست.

دیدید گاهی وقتها، تو این فیلم ها هم نشون میدن، شخصی از بــــــــــس مشکلات زندگی بهش فشار میاره، میاد یه جایی وای میسه داد میزنه: خــــــــــــــــــــــدا...؟! (Oh My God)

این همانجایی ست که داره اعتراف می کنه به این "لا اله الّا الله".

منتها یک عده ای از ما از خدا دورتریم، یعنی دیر به دیر به این نتیجه میرسیم که باید فقط از خودش کمک بخوایم (باید خیلی بهمون فشار بیاید که بگیم...) و یک عده ای نزدیکتریم، مقرّب تریم، فشار هم نیاد باز روز و شب میگیم: خــــــــــــدا...

خداوند این حرکت بندشو خیـــــــلی دوس داره چون مصداق همین "لا اله الّا الله" هست که عرض کردم و اینطور آدم میام سمت پروردگارش. چه بسا خیلی از این مشکلات زندگی هم خودِ خدا جلو راه بعضیا میندازه که فقط بیان صداش بزنن...که بفهمن بابا، فقط "خودشه" که کمک می کنه!

در دعای کمیل میخونیم "الهی و ربّی من لی غیرک"...این خیلی اعتراف بزرگی ست...خیلی...! اگر بنده ای بفهمه واقعاً این جمله رو و هنگام دعا، در سجده ها اینو بگه (با معرفت)، والله که خدا روشو زمین نمیندازه...من این رو یقیناً به شما میگم...

وقتی دنبال حاجتی، خدای ناکرده مشکلی، مریضی، گرفتاری... قلباً به خدا بگو...."خدایا...آخه من که جز تو کسیو ندارم...دارم؟".....این جمله رو خدا خیلی دوست داره...

ملتمس دعاییم

نکته سومی که لازم است در نهی از منکر توجه کنیم، نوع عمل شخص است! باید دقت داشت، نهی از منکر با نگاه و زبان بیشتر برای کسی ست که علناً در گناهی را آگاهانه مرتکب شود، طوری که ما یقین کنیم که شخص آگاهانه و از عمد چنین میکند، نه کسی که "احتمال می دهیم"!!!

گاهی شخص حتی قبلاً مرتکب گناه هم شده، اما شبی نیمه شبی...توبه کرده و آدم شده، ولی ما نمی دانیم، فلذا باز نباید به "خیال خودمان" تکیه کنیم و به شخص باز به چشم گنه کار نگاه کنیم...

روایت داریم که بنده اى زیاد گناه کرده بود، به حضرت موسى خطاب شد که این مرد را از شهر بیرون کن ، حضرت موسى نیز این دستور را اجرا کرد و او را تبعید نمود. آن شخص گناه کار در بیابان در اثر مشقت و زجر زیاد بسیار ضعیف گردید و بیمارى گریبان گیرش شد. امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: این شخص جمله اى گفت و آن این که :

"یا مَن لَه الدُّنیا و الاخِرة ؛ اِرحَم مَن لَیسَ لَه الدُّنیا و الاخِرة"

اى کسى که دنیا و آخرت از آن تو است ، رحم کن به کسى که نه دنیا دارد و نه آخرت .

این جملات زیبا را زمزمه کرد و مرد، به موسى خطاب شد که یکى از اولیا و دوستان ما از دنیا رفته است ، برو و او را دفن کن .
حضرت موسى با اصحابش آمدند دیدند که همان جوان است ، گفت : خدایا! تو به من دستور دادى که این جوان را تبعید کنم و من او را از شهر بیرون کردم ، آیا واقعا این جوان فاسد بود؟ خطاب شد آرى ، بد بود اما تحول پیدا کرد و توبه نمود، نه تنها گناهانش آمرزیده شد که از اولیاى ما گردید.

راه دومی که پس از به قول معروف "چپ نگاه کردن"، در نهی از منکر استفاده می شود، مرحله زبانی است! که این مرحله هم اتفاقاً "بلدی میخواد"! اولاً ساده بگم، آدم باید واقعاً این کاره باشه که سراغ این مرحله بره! بهترین نوعش اینه که شخص ناهی از منکر به درجات الهی رسیده باشه و "قدرت نفوذ روحی"بالایی داشته باشه! بدونه دقیقاً مشکل طرف کجاست و دست روی همونجا بذاره!

مرحوم محقق همدانى یکى از علماى علم اخلاق است، بزرگان مى گویند در زمان این مرحوم ((محقق همدانى )) در نجف شخصى بوده به نام عبد فرار، یعنى بنده فرارى ، آن عبد (به قول امروزى ها) آدم لاابالى و لاتى بوده و همه از او مى ترسیدند و حتى وقتى وارد صحن مطهر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) مى شده مردم از ترسشان برایش راه باز مى کردند. این عبد فرار چه کار خوبى کرده بود؟ نمى دانم ، ولى مسلما کارى که مورد رضایت خدا باشد انجام داده بوده است ، لذا وقتى وارد صحن شد طبق معمول برایش راه باز کردند، در این حین مرحوم محقق همدانى از آن طرف مى آمد این عبد وقتى به ایشان رسید سلام نکرد و راه رفتنش نیز غیر عادى بود و مانند انسان هاى متکبر با غرور حرکت مى کرد. مرحوم محقق یک نگاه تندى به او کردند و فرمودند اسم تو چیست ؟ او هم مغرورانه گفت : مرا نمى شناسى ؟!من عبد فرارم ، تا گفت من عبد فرارم مرحوم محقق فرصت را غنیمت شمرده و جرقه را زدند، فرمودند: افررت من الله ورسوله ؟ از چه کسى فرار کردى ؟ از خدا و یا پیامبرش ؟ عبد فرار از همین جا متلاطم شد و به کلى تغییر مسیر داد و توبه واقعى کرد.
از آن به بعد مرتب با خودش زمزمه مى کرد: افررت من الله و رسوله ؟ تا این که حدود نیمه هاى شب در حالى که این زمزمه را بر لب داشت جان به جان آفرین تسلیم کرد. مرحوم محقق همدانى فرمودند که یکى از اولیاى خدا از دنیا رفته است و از مردم خواست که در تشییع جنازه اش شرکت کنند. این عالم بزرگوار جلو افتاده و شاگردانش پشت سرش به سوى خانه عبد فرار راه افتادند.1

آدمی که برای "خدا" (نه فقط برای خود) زیاد کار کنه، خدا یک نورانیتی یک محبتی تو صورتش و ظاهرش میذاره که مردم بهش علاقمند میشن! بعضیا برای خودشون "تقوا" دارن، اینام نورانی میشن اما نه مثل اونکه برای "خدا" زیاد کار کرده! خلاصه این نوع آدما مردم بیشتر ازشون میپذیرن! یعنی خود قیافه طرف و نورانیتی هم که هست بسیار موثره! و این نورانیت حاصل نمیشه مگر با "خلوص نیت در امر خدا"، تکرار آن و رعایت تقوا!


داستان نقل شده از کتاب: اخلاق در اداره(( مؤلف : آیت الله حسین مظاهرى ))

نهی از منکر هم بلدی می خواهد....

نهی از منکر با "تذکر و راهنمایی" فرق دارد... اگر کسی اشتباهاً و از روی جهل دارد گناهی را مرتکب می شود، و یا یک عمل را غلط انجام می دهد، و ما گوشزد کردیم، این می شود، راهنمایی! این نهی از منکر نیست!

نهی از منکر آن است که کسی به عمد و از روی آگاهی خطایی را تکرار کند، و ما به او بگوییم : نکن!

هرچند برای این امر، بهتر است اول خودمان را اصلاح کنیم (که امروز در جامعه ما این مورد کافی نیست!) و شخص را اول برانداز کرد، اما یک راه خوب برای استفاده در جامعه: اگر خواستی در کوچه و خیابان کسی را نهی از منکر کنی (و احتمالاً زباناً نمی توانی)، به او نگاهی کن که به یک "سگِ مرده کنار خیابان" می کنی! وقتی من و شما و دو نفر دیگر مثلاً به خاطر "بد حجابی" چنین برخوردی با شخص کردیم، خودش کم کم بی خیال می شود!

اشکال اینجاست که اینگونه افراد، و اینگونه خبط و خطاها را زیـــــادی تحویل می گیرند در جامعه! یادمان نرود خیلی دخترها شاید بد حجاب می شوند که "کسی تحویلشان بگیرد!!!!" خیلی پسر ها شاید بدحجاب می شوند که "مورد توجه واقع شوند!!!!!"

شادی روح شهدای نهی از منکر صلوات

میگفت: بهم یک خط، یک مسیر درست بده که اگر اونو بگیرم و تا آخر عمر همینجور جلو برم، ضرر نکنم!

جواب شنید:

هــــــــــر چه و هــــــرجا که تو را به یاد خدا بیاندازد، برو...و از هـــــــرچه غیر از آن پرهیز کن و یا محتاطانه دنبالش کن!

نیازهای ذاتی خودت را هم، تا زمانی که از یاد خدا غافلت نکرده، دنبال کن! فرقی نمی کند غذا می خوری، تفریح می کنی، درس میخوانی، سفر می روی، حرف می زنی، یا راه می روی، و الّا آیه قرآن داریم: لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ.... تفریحت هم باید جوری باشد، یا تا حدی باشد که تورا از یادش غافل نکرده!

اگر دیدی محلّی، شخصی، چیزی یا عملی تو را به یاد خدا می اندازد، با آن دوست شو! ولو یک درخت باشد! ولو یک تکه سنگ باشد! و اگر شخصی، مکانی عملی یا شیئی تو را از یادش غافل کرد، از آن دوری کن! ولو آشنا باشد!

التماس دعا

+ محیط های حقیقی و مجازی مان را خدایی کنیم.

+ حرفهای غیر خداییمان را از زندگی حذف کنیم و یا به حداقل برسانیم!

+ افکارمان را اینقدر درگیر "من دون الله" نکنیم.

+ بخشی از آیه 76 سوره قصص مربوط به "قارون" در متن آمده است!

+ یک مقاله مفید

مردم بدانید و آگاه باشید نه بین مخلوقین و نه بین ملک مقرب و نه بین انبیا مرسل و نه هیچ احدی با خداوند رابطه‌ای نیست مگر اطاعت و بندگی خدا، ملاک نزدیکی به خدا فقط اطاعت است، پس بر اطاعت و بندگی خداوند بکوشید، در سوره حجرات می‌فرماید: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم»، گرامی‌ترین شما در نزد خداوند باتقواترین‌ شماست، عموی پیغمبر را قرآن می‌فرماید دو دستش بریده باد «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»، چون ملاک تقواست و این ارتباطات ملاک نیست، بندگی ملاک است. سلمان فارسی به جایی می‌رسد که امام صادق(ع) می‌فرماید: بگویید سلمان محمدی!

از امام موسی‌ بن جعفر(ع) سؤال شد: چه چیزی افضل در نزد خداوند است و بنده را به خداوند نزدیک می‌کند، حضرت(ع) فرمودند: اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا(ص)

اویس قرنی پیغمبر را ندیده بود، قَرَن با مدینه فرسنگ‌ها فاصله داشته، اما اویس قرن با پیغمبر از نظر روحی و مشاهدات باطنی این قدر نزدیک بوده که وقتی دندان پیغمبر در میدان جنگ می‌شکند، همان لحظه دندان اویس در دهانش می‌افتد، وقتی گفتند اویس پیغمبر را وصف کن، یک طوری وصف می‌کرد، مثل کسی که دائماً با پیغمبر بوده است، عاشق پیغمبر بود، وقتی از مادرش اجازه می‌گیرد بیاید پیغمبر را ببیند، مادرش یک روز بیشتر اجازه نمی‌دهد، آمد مدینه دید، پیغمبر در مدینه نیست، فوراً به یمن برگشت، چون اطاعت امر مادر «اطاعت ‌الله» است، اطاعت امر پدر و مادر اطاعت خداوند است. وقتی پیغمبر برگشت: فرمود: بوی دوستم و حبیبم اویس قرن به مشام من می‌رسد، گفتند: یا رسول‌الله اویس قرن برای دیدن شما آمده بود.

به اویس قَرَن گفتند: دلت چه می‌خواهد، گفت: دلم می‌خواهد همه عالم یک شب طولانی شود و من آن شب، صورتم را روی خاک بگذارم و بگویم: سبحان‌ الله، سبحان‌الله، سبحان‌الله، لذا فرموده‌اند: بالاترین چیزی که شما را به خدا نزدیک می‌کند، طاعت خدا و طاعت رسول خداست.

حضرت صادق(ع) فرمودند: قیامت یک عده‌ای قیام می‌کنند و دم در بهشت می‌ایند، از اینها سؤال‌ می‌شود شما چه کسانی هستید؟ می‌گویند: ما اهل صبر هستیم، سؤال می‌شود بر چه چیزی صبر کردید؟

می‌گویند: ما در دنیا بر طاعت خدا صبر کردیم (توی هوای گرم چادر به سر کردیم، روزه گرفتیم...) و در مقابل معصیت خدا هم صبر کردیم (دروغ نگفتیم. نگاه به نامحرم نکردیم. در حق دیگران اجحاف نکردیم...)، در مقابل معصیت مقاومت کردیم، یک مرتبه از طرف خداوند ندا می‌رسد، این‌ها راست می‌گویند، این‌ها را داخل بهشت کنید. حضرت علی(ع) فرمودند: افضل طاعت‌ها ترک لذت‌ها نامشروع است.


به روایت حجت‌الاسلام سیدحسین هاشمی‌نژاد


من عرف نفسه فقد عرف ربّه...

سوال ایجاد می شود، کدام نفس؟

بعضی ها با خواندن این جمله نگاه به خودشان می کنند، میبینند یک سری محاسن دارند، یک سری معایب...سوال می شود برایشان، مگر خدا العیاذ بالله معایب هم دارد؟

مثال میزنم: ببینید، اگر قرار باشد، خدا در انسان جلوه کند، و به اصطلاح آن "واحد" در این "کثیر" ظاهر شده باشد، شاید بتوان گفت مثل این است که مقداری از آب دریا را بخواهیم در ظرف خودمان بریزیم. اگر ظرفی که استفاده می کنیم، آلوده باشد، کثیف باشد، دیگر این آبی که در آن است را بعداً نمی توان به عنوان "نمونه آب دریا" بررسی کرد. چرا که آلودگی ظرف ما مانع رسیدن به آب خالص دریا شده است. فلذا بدانیم باید بدانیم، ظرف وجودی ما باید پاک و طیّب باشد، اصلاً ظرف وجودیمان را در همان آب دریا بشوییم و طاهر کنیم، بعد بیاییم مقداری از آن را در برداریم...

وجودی که از کینه، حسد، حرص، ریا، تکبّر و...پاک نشده، چطور می خواهد خودشناس و خدا شناس باشد؟ با وجود اینها نمی شود خدا را شناخت، وقتی مثلاً تکبّر بیاید دیگر کار نمی شود! بنابراین میبینیم سالک واقعی کارش را از طهارت و تزکیه نفس آغاز می کند!

آدمی اگر حواسش به مسیری که در زندگی دارد طی می کند نباشد، دائم راه کج می کند.

اصل را می گذارد، فرع را می چسبد!

توحید را می گذارد، نماز را می چسبد.

معاد را می گذارد، حساب بانکی اش را می چسبد.

اصلاح خود را می گذارد، اصلاح دیگران را می چسبد.

دین را می گذارد، سیاست را می چسبد.

حق را می گذارد، منفعت شخصی و حزبی را می چسبد.

امام را می گذارد، نمایندگان موقتش را می چسبد.

بهشت را می گذارد، مسکن مهر و امثال ذلک را می چسبد.

ارتباط با خدا را می گذارد، ارتباط با مردم را می چسبد.

امر آخرت را می گذارد، امر دنیا را می چسبد.

سخن حق را می گذارد، به گوینده می چسبد!

قرآن را می گذارد، کتب رمان و ...را می چسبد.

صوت قرآن را می گذارد، پاپ و کلاسیک را می چسبد...

××××

نصیحت پیامبر صلوات الله علیه و آله به امیرمؤمنان علی علیه السّلام:

اذا رایت الناس یشتغلون بالفضائل فاشتغل انت باتمام الفرایض.

و اذا رایت الناس یشتغلون بعمل الدنیا فاشتغل انت بعمل الاخره.

و اذا رایت الناس یشتغلون بعیوب الناس فاشتغل انت بعیوب نفسک.

و اذا رایت الناس یشتغلون بتزیین الدنیا فاشتغل انت بتزیین الاخره.

و اذا رایت الناس یشتغلون بکثره العمل فاشتغل انت بصفره العمل.

و اذا رایت الناس یتوسلون بالخلق فتوسل انت بالخلق‏

وقتى که دیدى مردم مشغول مستحباتند، تو مشغول واجبات باش .

وقتى که تو دیدى مردم به امر دنیا مشغولند، تو به امر آخرت مشغول باش.

هنگامى که دیدى مردم به عیب جویى کردن از دیگران مشغولند، تو مشغول به عیب خودت باش .

وقتى که دیدى مردم به زینت دنیا مشغولند، تو به زینت آخرت مشغول باش.

وقتى که دیدى مردم به زیادى عمل به عبادت مشغول هستند، تو به حقیقت عمل مشغول باش.

وقتى که دیدى مردم مشغول به دامن گرفتن دیگران و متوسل شدن در خانه این و آن هستند، تو به خالق متوسل  باش!