الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۱۲۵ مطلب با موضوع «بندگی» ثبت شده است

بسم الله الرّحمن الرّحیم

در ادامه مبحث شناخت نفس، به جایی رسیدیم که لازم است، بدانیم برای طی سیر الی الله، ابتدا لازم است به حکمت یا عرفان نظری برسیم و سپس به عرفان عملی.

حکمت نظری بدین معنا که عقل انسان کامل بشود، فکر انسان اصلاح بشود، تا بعداً بتواند این تصمیمات صحیح حاصل از فکر درست را عملی کند. حواس پنجگانه ظاهری و باطنی، قوه وهم و خیال و قوه عقل باید با عرفان نظری تغذیه بشوند و بعد از آن پای "دل" به وسط میاد که می شود حکمت عملی! (توضیح مفصل در جلسات آینده انشا الله!)

به اصطلاح می فرمایند باید اسماء الهی در وجود ما نهادینه یا پیاده بشوند. یعنی اگر قرار شد قرآن بخوانی و از همان ابتدا معتقد به "الله، الرّحمن و الرّحیم" باشی، باید در سطح خودت و با رفتارت ثابت کنی که معنی لا اقل رحمان و رحیمش را فهمیده ای!

یزید بن معاویه ملعون در مسجد شام از امام سجاد علیه السلام سوال می کند: آیا من هنوز هم می توانم توبه کنم؟، آقا می فرمایند: بله...هنوز هم در توبه باز است....این یعنی امام بزرگوار ما حقیقت رحمن و رحیم در وجودشان نهادینه شده فلذا با این همه عطوفت رفتار میکند.

و خلاصه سایر اسماء الهی را اگر در وجود خودمان یافتیم، اگر این ظرفیتهای وجودی را تحقق بخشیدیم، تازه می بینیم که تمــــــام عالم دارند با ما هماهنگ عمل می کنند، زیرا "تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ..."!

وقتی هماهنگ شدیم، تازه می فهمیم آمده ایم روی دور زمین و زمان و این آغاز حرکت صعودی ما خواهد بود انشاالله!



آیت الله سعادت پرور می فرمود: « در زمان مرحوم آیه الله الحق و العرفان آقا سید علی قاضی، سیدی عارف و موحد به نام آقا سیّد درچه ای در نجف اقامت داشت؛ وی هر روز به ایوان بزرگ صحن امیرالمؤمنین علیه السلام می رفت و در حالی که عبایش را بر سر خود می کشید به مردم و رفت و آمدهای آنها و حالاتشان نگاه می کرد. وقتی خبر او را به مرحوم آقای قاضی می دهند می فرماید: « آن سید از دیدن اجتماع و ازدحام و شلوغی مردم، مشاهدات توحیدی می کند و به حقایق بزرگ و معارف الهی می رسد. »

ناقل این مطلب در توضیح فرمودند: کسانی که اهل معرفت نیستند از خلوت و تنهایی بیزار و هراسانند و دوست دارند همیشه در میان مردم و جمعیت باشند، بر خلاف اهل سلوک که به خلوت و عزلت رغبت بسیار نشان می دهند، کسانی که به مرحله عالی سلوک معنوی برسند وقتی به میان جمعیت و مردم می رسند و میانشان اقامت می کنند از اجتماع و ازدحام آنها معارف و مشاهدات توحیدی دریافت می کنند...

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت.. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم...

مرغ بریان به چشم مردم سیر

کمتر از برگ تَره بر خوان است

وان که را دستگاه و قوت نیست

شلغم پخته، مرغ بریانست

گلستان سعدی، حکایت هیجدهم


یک قاعده ای هست، حتماً همیشه سعی کنیم یادمان باشد:

اگر کسی به آدم چیزی داد و گفت برای خودت و دیگر هم آن شیء را پس نگرفت، این می شود هدیه!

ولی اگر کسی چیزی به ما داد و یک روزی گفت پس میگیرم، و فقط آن را برای مدتی به ما سپرد، این میشود عاریت یا امانت!

آیا کسی هست در این دنیا که معتقد باشد، بدنش، دارایی هایش، خانواده اش، کارش و... را برای همیشه به او بخشیده اند و قرار است همیشه با او بمانند!؟

مسلماً نیست! هرچند که اکثراً فکر میکنند تا یک زمان طولانی در دسترس آنها می ماند و کسی آنها را نمیگیرد!

اما اگر این حقیقت را روزانه در ذهن مرور کنیم، و معتقد به اصل امانت داری باشیم، منطقاً و اصولاً نباید بگذاریم بدنمان تحت آسیب قرار بگیرد، مگر به خاطر همان کسی که آن را به ما امانت داده است!

قانوناً سیگار نمیکشیم، پیتزا نمی خوریم، نوشابه نمیخوریم، ورزش میکنیم، ریاضت غیر دینی نمیکشیم، روزه میگیریم، خون میدهیم، پرخوری نمیکنیم، درس میخوانیم...

جالب است بعضی ها نمیدانم اسم بهشت زهرا به گوششان هم نخورده که بروند ببینند، امانات خدا را چطور از غسال خانه بیرون میآورند و در دل خاک دفن میکنند؟

باشد که عبرت بگیریم...انشاالله!


فرق است بین ریاضت و امانت داری...

ریاضت یعنی چیزی هم که لازم است نباشد....آب هم نخور....نور هم نبین...اما عرفان و امانت داری به دنبال حذف هوس ها هستند....یک سری هوس داریم و یک سری الزامات...هوس ها آنهایی هستند که اگر از زندگی حذف شوند هیچ مشکلی برای فرد پیش نیاید!!!!

نمی دانم اگر اعتماد داریم به "حافظ" بودن خدا، پس چرا اینقدر وقتی یکی از فامیلمان مثلاً به مسافرت می رود و ما او را به خدا سپرده ایم، بـــاز دلشوره داریم؟...

نمی دانم اگر اعتماد داریم به "مفتّح الابواب" بودنش...چرا به هــــر در بسته ای میخوریم اوّل سراغ او نمیرویم؟

نمی دانم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

در بحث شناخت نفس به جایی رسیدیم که تفاوت توجه به خود را با اومانیسم، با خودخواهی، با غرور و کبر و عجب بررسی کردیم!

امروز نکته ای را یادآور می شویم که انشاالله مفید واقع شود. خداوند در آیه 24 سوره بقره فرمود: "وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا..." این آیه را مفسرین اینجور نیز معنی میکنند که به آدم همــــــه اشیاء و هرچه بود را یاد دادیم. یعنی هــــــر چه بود تمام اسماء را تمام اشیاء را، آسمانها را زمین را همه موجودات نظام هستی به آدم تعلیم داده شد. حال اینکه اگر کسی خودش را شناخت این حقایق تعبیه شده در ذات او نیز برایش روشن می شود!(من عرف نفس فقد عرف الاشیــاء کلّها) و در منطق میگن عکس نقیض این عبارت این می شود که هرکس خودش را نشناخته پس هیچ چیز را درست نشناخته است!

همه یار است و نیست غیر از یار

واحدی جلوه کرد و شد بسیار

باید این پله های خودشناسی را یکی یکی بالا برویم تا بفهمیم حقیقت هستی چیست تا به شناخت ربّ نائل شویم! در هر کار خیری تعجیل کنیم که شیطان مارا منصرف نکند اما یادمان باشد در خودسازی عجله نکنیم، این درخت وجودی را که میخواهیم بسازیم اصلها ثابت و فرعها فی السّماء هست، منظور اینکه باید باید اول خـــوب ریشه را محکم کنید! 

این خیلی اصل مهمی است!!! اگر درخت وجودی ات را همینطور بدون ریشه و اساس بالا بری و قد بکشه، یه دفعه میبینی یک باد تندی آمد و افتاد و دیگرم پا نمیشه! خیلی ها مفسّر قرآن بودند، خیلی ها قاری قرآن بودند، خیلی ها انقلابی بودند اولش، اما چون ریشه ی آنها محکم نبود، چون پایه توحیدی قوی نداشتند، در طوفان زندگی همه دین و قرآن و انقلابشان را بوسیدند و برای همیشه کنار گذاشتند!

اما اگر کسی صبر و حوصله به خرج داد و با دقّت مسیر را آمد، اگر کسی دائماً سوالهایی که برایش پیش آمد را رفت از اهلش پرسید و نادانسته دست به تصمیم نزد، این امید موفقیتش بسیار بالاست انشا الله!

التماس دعا

نظر به اینکه برخی از ماها چه در این دنیای مجازی و چه در بیرون گاهی سوار بر مرکب "شعار" می شویم و می تازیم و از سستی تکیه گاه خود شاید مطلع نیستیم، این پست را می نویسم.کمی طولانی است اما باشد که انشاالله مفید واقع شود.

9

در مطالب شناخت نفس خویش به نقطه ای رسیدیم که گفته شد: به همان اندازه که خود را می شناسیم، خدا را می شناسیم و هرقدر از خودمان غافلیم از خدا نیز غافلیم و اشاره ای نیز به نفس نباتی و حیوانی شد.

در ادامه لازم است بدانیم "حکمت" یعنی شناخت از خود داشتن! کسی که حکیم است یعنی خودشناس بوده که در سایه این خود شناسی و خدا شناسی اش شاید به علوم طب و ریاضیات و نجوم هم دست یافته است.

شناخت و توجه به نفس خیلی تلطیف میخواد خیلی حساسه...

ما یک انسان محوری و اومانیسم داریم، یک غرور و عُجب داریم، یک خودخواهی و تکبّر داریم و یک "توجه و شناخت خود"! این مورد آخر به وجه با موارد قبلش جمع نمی شود هیچ چه بسا راه متضاد آنها را نیز پی میگیرد.

اومانیسم را من فکر میکنم بهتر است گاهی حیوان محوری اش بنامیم! توجه یک انسان محور بیشتر به هوس ها و خواسته های حیوانی و حقوق ایجاد شده برای او بدنبال مدرنیته است! انسان محوری رایج در غرب که امروزه مثالش را در کشور خودمان هم میبینیم، یک نوع هوس پرستی است!

غرور همان حس خود برتربینی است که در رفتار برونی فرد ظهور می کند، و عُجب همان است با فرق اینکه شخص در درون خود خیال برتر بودن را نسبت به دیگران دارد!

خودخواهی هم می دانیم همه یعنی هرچه دلت خواست و هوس کردی انجام دهی و دیگران هم مهم نیستند! 

اما معرفت و توجهی که ما در اینجا دنبال میکنیم آن است که ما را با ظرفیت های درونی مان، با جایگاهمان در هستی و با خالقمان آشنا کند. در این مسیر از یک طرف میفهمیم "خلیفة الله فی ارضه" بودن یعنی چه و دیگر خودمان را به سادگی نمیفروشیم به اسباب و ابناء دنیا...و از طرف دیگر ما را متوجه فقر ذاتی مان نسبت به خالق میکند، و خاشعمان میکند...و ساکتمان میکند....و....

التماس دعا

8

چقدر خدا را می شناسم؟

طبق حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله در شماره ششم این سری از پستها، که فرمود: آگاه ترین شما به خود، آگاه ترین به خداست، بنابراین به هر اندازه خودمان را می شناسیم، خدا را می شناسیم و به همان اندازه که از حقیقت خودمان غافلیم و نسبت به آن جهل داریم، خدا را نشناخته ایم. چون "نفخت فیه من روحی" بوده است، چون یک ارتباطی هست بین ذات ما با خداوند متعال.

انسان در اولین مرتبه ای که نفس پیدا میکند ابتدا "نباتی" است...سپس "نفس حیوانی" و در نهایت پیشرفت وجودی کرده و به "نفس انسانی" نائل می شود. فلذا باید حقیقتی را اینجا بهتر بدانیم ، آنکه همانطور که ملاصدرا می گوید: اکثر مردم به لحاظ عقلی کودکند...

بدین معنا که فکر نکنیم اگر کسی رشد کرد و قدش بلند شد و هیکل انسانی پیدا کرد بشود "آدم"....پس این تقسیم بندی که بگوییم فلان بچه 10 ساله کودک است و مرد 40 ساله آدم است، غلط است چون معیار ما اشتباه است. باید نگاه کرد دید چه کسی "بیدار" است از انسانها...

اینکه مولا فرمود: مردم خوابند وقتی میمیرند بیدار می شوند اشاره به این دارد... همه ما ظرفیت بیدار شدن آنی را داریم اما نمی شویم...فلذا هدف از خودشناسی به نوعی بیدار شدن است...آگاه شدن است.

یک کسی می گفت من هر روز صبح بیدار می شود و عبادت می کنم...خب اینکه مهم نیست، خروس زودتر از تو بیدار می شود، شغال ها هم دم صبح بیدارند، گنجشک ها هم بیدارند، کلاغ ها هم بیدارند...حالا فرض کنید کسی در این مواقع خواب باشد...یعنی چه؟...آیا می شود به این شخص گفت "بیدار"؟؟؟ (موارد مشابه مثل تشخیص پیش از وقوع زلزله، باران، طوفان و...هم در نظر بگیرید)

7

میخواهیم چه چیزی را بشناسیم از این درسها؟

به دنبال خودت که می خواهی بگردی...

تمــــــــــام صفات و ویژگی های اکتسابی ات را کنار بگذار...

هر چه دارایی داری جدا کن...

اعمالت را هم سوا کن...

وابستگی هایت را به حساب نیاور...

ببین در نهایت چه می ماند؟

باید قانوناً یک ذات خشک و خالی بماند که هیــــــچ اسمی ندارد...

به خاطر اینکه اسم ندارد، برای اشاره به "او" ( آن هستی و وجود) می گوییـــم:

هــــو!

به دنبال این "هو" هستیم!