+
کاش کمی جای این مرغان آبی بودم...
بعضی ها خیال میکنند "حس غریب" دل ندارد...
نه بابا، بخدا او هم دل دارد...
دلش هم میگیرد...
شاید عاشق می شود...
اما دلشو دست کسی نداده...
:)
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
سلام دوستان...
همان روزی که عطار هنوز اندر خم یک کوچه بود...دنبالش کردم تا همراه او سفر کنم رسید...
بگذار خاطرات آن روزهایم را مروری کنم...بد نیست شما هم بخوانیـــد
:-)
می خواهم ببینم عشق کسی واقعیه یا نه...
چه میکنم؟
چجور امتحانش میکنم؟
راه های زیادی هست اما برای سریع فهمیدن میگم !
خیلی راحته!
اول اینکه عاشق واقعی آنچنان دل در گرو دنیا نداره!
دوم بحث اهمیتی است که به معشوق می دهد!
عاشق واقعی پا روی خودش می گذارد و به معشوق (و خواسته او) می اندیشد!
...
و سوم طرز حرف زدن:
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
بسیـــاری از عشاق نمی تونند اون شوقشونو بیان کنن!
حقم دارن چون در قالب کلام نمی گنجه!
این سوز آتش دل رو معشوق خودش حس میکنه یا باید حس کنه!
***
شما برای هر عشقی می خوای در نظر بگیر این فرمولو!
نکته:
این بحث با همه سادگیش نیاز به تفکر داره!
جمله ای است از شهید مرتضی آوینی که خودم واقعاً بهش ایمان دارم:
"هیچ کس جزآنکه به خدا دل سپرده رسم دوست داشتن را نمی داند"
گوش کن
جاده صدا می زند از دور قدم های تو را.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان
کفش به پا کن
و بیا.
و بیا تا جایی
که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را
مثل یک قطعه آواز به خود جذب کند.پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است.
"سهراب سپهری"