ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست ▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁ آواز خدا همیشه در گوش دل است کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟ ▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁ بشوی اوراق اگر همدرس مایـے که علم عشق در دفتر نباشد ▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست
بعد از ظهری داشتم تو یکی ازین وبلاگها میگشتم دیدم یک نفر تو قرن 21 هنوز داره میگه: ماکه خدایی نمیبینیم و اثبات شدنی نیست و حتی از آثارش هم نمیشود بهش رسید.....
ازین حرفا! پاسخی برایش داشتم که بد ندونستم اینجا هم بنویسم....
ببینید این آقایی که نمیدونم چند سالشون هستو این حرفو زدن و امثال ایشون که تفکر این چنینی دارند رو باید اینجور و با مثال جواب داد بهشون:
شما اشکال کارتون اینکه خدا رو از خود سوا و جدا میدونید! بدین معنا که ذهنتان میخواهد تفکیک کند بین خود و خدا! درحالی که اینچنین نیست! خداوند احد است! اصلاً در اصل کسی غیر از او و جدای از او نمیتونه باشه!اینکه ما میگوییم خدا یکیست بدین معناست اصولاً که اصلاً چیزی بغیر او و
جدای از او نیست! شما خودت را داری انکار میکنی اول بعد خدارا! اگر توانستی
بگویی "من نیستم" پس میتوانی بگویی "خدا هم نیست!"...اگر "من" را جدای از "خدا" دانستی پس آن دیگر خدا نیست! خدا از مخلوقش جدا نیست! وجود مخلوق دلیل بر وجود خالق است! ....حالا بروید جلو آینه لطفاً و خوب نگاه کنید ببینید کسی هست یا نه!
مثال میزنم:
یک زمانی شما داری فکر میکنی با خودت و در ذهنت تصویرسازی میکنی....مثلاً داری به این می اندیشی که گربه ای دنبال یه موشی کرده تا او را بگیرد و بخورد....حالا سوال! آیا این موش یا گربه شخصیت جدایی از شما دارد و میتواند بگوید "من صاحبم (شمایی که فکر میکنی) را قبول ندارم چون نمیبینمش؟"ممکن است شما اگر این سوال این موش یا گربه را بشنوی خنده ات بگیرد و بگویی "اصلاً من تورا در ذهنم ساختم حالا چطور برای خودت مستقل شدی؟" موش و گربه جدای از شما نیستند هرچند با تمامیت شما مساوی نیستند! فقط یک ساخته ذهن شمایند!
فلذا ما هم جدای از خدا نیستیم هرچند با او مساوی نیستیم!
اگر بدانیم ریشه تمامی مشکلات عقیدتی و اجتماعی ما فقدان یک نگاه توحیدی جامع و مناسب به زندگی است...درس و کار را ول میکنیم و می افتیم دنبال درک توحید نظری و افعالی و صفاتی...
عشق جاذبه ای دارد که عاشق را در هر جا که باشد به دیار معشوق میکشاند...در کوی معشوق حیرانش میکند و با وصال او عاشق آرام میگیرد...
جان ما...فطرت ما الهیست...یعنی ذاتاً عاشق آفریده شدیم و رو به سمت معشوق اصلی یعنی خدا داریم...ولکن عده ای در این دار الفـــرار دنیـــــــا ، "اشتروا بعهد الله ثمناً قلیلاً" میکنند و و شور عشق را کم میکنند تا آنجا که دیگر شعله عاشقی خاموش میشود در دلشان! و یخ میکنند "صم بکم عمی فهم لا یعقلون" می شوند چرا که " لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها"...
پس بدان اگر نمی فهمی...مشکل از دل تو نیست! از چشم تو نیست! اونها ظرفیتو دارند...این تویی که "تفقه" نمیکنی و "بصیرت" نداری!...اراده و اختیار انسان همان است که یک نفر را آیت اله قاضی میکند و یک نفر را شمر ملعون...اگر بگویم یکی از این دو در ابتدای خلقت ظرفیت و فطرت خداجو نداشته اند، این ظلم است! خدا عادل است! فلذا این اختیار است که اوّلی را فنای فی الله کرد و دومی را از حیوان پست تر!
و اما شاید کسانی هستند در بین ماها...به خاطر اطاعت از خداوند متعال ، پرده های گمان و شک از جلو چشمانشان کنار رفته و میبینند و می شنوند و می فهمند! ولی ما گاهی گمان میکنیم که میتوانیم پنهانکاری کنیم!...و کسی نمی فهمد...و اگر فلان رابطه ای داشتیم...مطلع نمی شود...و نجواها را نمی شنود...و پیغام خصوصی را نمیخواند...و دلهای مارا نمیبیند....و از شرارت نفس ما بی خبر است...ولی این چنین نیست...اگر اخلاص داشتیم...و دل را یکدله میکردیم! نه دودله و چند دله! خداوند بخاطر اخلاصمان پاداشمان را خالصانه میداد...
ای کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را بر تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک میرهاند؟ به خدا و فرستادهی او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این گذشت و فداکاری - اگر بدانید- برای شما بهتر است.
یاد گرفته ام...در تصمیم های اساسی زندگیم ...آنهایی که راهم را تعیین میکند...این "تجارت با خدا" را در نظر بگیرم....
شهدا این خصلتو داشتند، علمای بزرگ این رو داشتند...همه...به خاطر خدا...مسیر زندگیشونو عوض کردن...
الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله بأموالهم وأنفسهم أعظم درجة عند الله وأولئک هم الفائزون(72-انفال)
پیغمبر خدا حضرت محمد (ص) فرمود: «مُؤْمِنٌ یُجَاهِدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ»...
مؤمن، ( جان) خودش را و مالش را در راه خدا می دهد...