الــــهــی نگـــاهــی

الــــهــی  نگـــاهــی

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
آواز خدا همیشه در گوش دل است
کو دل که دهد گوش به آواز خدا؟
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
بشوی اوراق اگر همدرس مایـے
که علم عشق در دفتر نباشد
▁ ▂ ▃ ▅▅ ▃ ▂ ▁
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیـے جان من،خطا این جاست

قرآن

معرفی کتاب

کانال تلگرام الهی نگاهی

بایگانی

۱۲۵ مطلب با موضوع «بندگی» ثبت شده است

نماز خوان ها چند نوع هستند:

- بعضی ها گرفتار محیط زندگی خودند! در محیطی هستند که نمی شود نخواند، فلذا به زورم که شده خود را 5 نوبت در روز بالا و پایین میکنند تا کسی نگوید: "چرا نخواندی؟"...

- بعضی ها اسمشان مسلمان است، یعنی پدر و مادرشان این لقب را به اینان داده اند و به هر حال ظواهر را حفظ می کنند و تا می شود، میخوانندش!

- بعضی ها، که تعدادشون ماشالله کم هم نیست...نماز خوندن شرطی شده براشون، یعنی نمی تونن اصلاً نخونن! مثل ساعتی که 5 بار در شبانه روز هشدارش تنظیم شده، بلند میشن نماز میخونن! غالباً فکر هم نمیکنن چی دارن میگن، و از دلیل این کارشون سر در نمیارن، فقط میدونن که "باید نماز خوند!"

- بعضی ها دنبال آرامشند، نماز بهشون آرامش میده! آرومشون میکنن...بنابراین موقع اذون حس میکنن به یه آرامشی نیاز دارن، باید بخونن تا این بی قراریه برطرف بشه!

- بعضی ها عشق می کنند با نماز، اصلاً نمی تونن نخونن! یه جورایی دست خودشون نیست! عاشق این برقراری ارتباطند!

- و یه عده قلیلی، هم عاشق نمازند و هم می دانند چه میخوانند، و نماز را برای "الله" میخوانند! چون تنها او را لایق اینگونه ستایش می داند!

***

شعور عبودی این افراد به ترتیب از بالا به پایین میشه گفت بالاتر بود...

ما در کدام گروه جای داریم؟

عده ای شعارشان و مسیر زندگیشان طبق همان سخنی ست که سید حسن مدرس 90 سال پیش، زمانی که دید سکولاریسم دارد بر جامعه ایران چنبره میزند، عرض کرد:

"سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست."

کلاً سیاست زده شده ایم...سیاسی شده ایم...حرفمان سیاست...علممان سیاست...کارمان سیاست....بحثمان سیاسی...دوستانمان سیاسیون...خلاصه چه بگویم؟ زندگیمان را سیاسی کرده ایم!

میخواهیم ببینیم این سبک زندگی چطور است؟!

در ادامه مجموعه مطالب بندگی به شماره بیست و سوم رسیدیم، و افتخار دارم که بار دیگر نوشته هایم را مزین کنم به نام پاک این معصومین. حتماً در طول زندگیتون یک بار هم که شده این آیه در سوره نور رو خوندید:


اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

نمی دونم ولی شاید سوال پیش اومده برا خودمون....آیا در حال حاضر ما خوبیم یا بدیم؟ این آدمهایی که روزانه میبینیم کدام خوبند....کدام بدند؟...

 "دائم الحضور بودن" یعنی چه؟


وقتی انسان با شخص محترمی صحبت میکند یا در ارتباط است، حواسش را فقط به او و حرفهایش متمرکز میکند. همانگونه که در نماز نباید حواسمان جای دیگر باشد، با کسی حرف بزنیم یا چیزی بخوریم...

دائم الحضور بودن هم یعنی دائم بخواهیم با خدا ارتباط برقرار کنیم و به همین خاطر به اندازه نیاز حرف میزنیم و به اندازه نیاز به خورد و خوراک و کار و مسائل دیگر می پردازیم در کل از تمام کارهایی که این ارتباط را ضعیف میکند پرهیز میکنیم و در هر حال حواسمان به "او" هست!

یعنی از صبح که بیدار می شویم این عینک "خدایی" را میزنیم و خدا را همه جا میبینیم....

کسی که مراقبه نفس می کند، یاد میگیرد احساساتش را کنترل کند! اغلب میبینید کسایی که کنترل احساسات ندارند، خود ماهم حس خوبی بهشان پیدا نمیکنیم! زیاد ترسیدن یکی از خصوصیات کسایی ست که مراقبه نکرده اند و کنترل احساسات ندارند. بجز در مواردی اندک که شخصی به دلیل خاطره بد در کودکی از چیزی می ترسد، اکثر ترس های دنیوی ما بی پایه و اساسند...وگرنه همه شاید میدانند سوسک بیشتر ظاهرش کثیف است تا ترس داشته باشد، مارمولک نیش ندارد که آسیب بزند، مرغ و خروس شاخ نمی زنند و همه سگ ها هم پاچه گیر نیستند. در هر تاریکی اجنّه و ارواح نیستند و اگر باشند بی جهت آسیبی به کسی نمی رسانند. زوزه شغال و گرگ در فاصله دو کیلومتر آنطرفتر آسیبی به ما نمی رساند و...

عجیب است این جماعت از همـــــــــــــــه چیز می ترسند بجز از اعمال زشت و معاصی خود و عالم قبر و حساب و کتاب و عذاب خدا....عجیب است، صدای گرگ را از دو کیلومتری می شنود می ترسد ولی هرچه خدا میگوید "انّ عذابی لشدید" نمی ترسد...

آنهایی که از خیلی چیزها بیش از خدا میترسند، این حکایات و امثال را در قرآن بخوانند....

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶ حشر﴾

چون حکایت‏ شیطان که به انسان گفت کافر شو و چون کافر شد،

گفت من از تو بیزارم زیرا من از خدا پروردگار جهانیان مى‏ ترسم...

اللّهم إنّی أخافُ مِنکَ و أخافُ مِمَّن یَخافَ مِنکَ و أخافُ مِمَّن لا یَخافَ منک
اللّهم بِحقّ مَن یَخافَ مِنکَ نَجِّنا مِمَّن لا یَخافَ مِنک...

بسم الله الرّحمن الرّحیم...

دوست عزیزی از حقیر خواسته بودند در مورد "یهدی من یشــــاء" توضیح بدم...قرار شد این رو به صورت مطلب بیان کنم!

ببینید اگر دقت کرده باشیم در قرآن عبارت "من یشـــــــاء" صرفاً برای هدایت استفاده نشده بلکه برای مغفرت، روزی دادن، فرزند دادن و... هم به کار برده شده. و بعلاوه این عبارت در مورد مخلوقات "مختار" به کار برده شده! علی الظاهر معنی این میشه: "هرکه را بخواهد..." و غالباً شاید ضمیر سوم شخص مستتر رو به الله نسبت بدن. یعنی هرکه را خدا بخواهد...

بله خدا مالک است و قادر است و میتواند اینگونه باشد...اما دقت کنید از اصول دین ما "عدل" است! بدین معناکه خدا عادل است...در تصمیم گیری هایش و در پاداش و جزا...پس اولاً خدایی که با وصف عدالت حکم میکند، اینجور نیست که بگوید "بی حساب و کتاب" من هرکه را بخواهم هدایت میکنم! چرا که حکیم هم هست! ثانیاً هدایت مساله ای ست که برای انسان سرنوشت سازه و خود خداوند فرمود: "و من یهد الله فما له من مضلّ" هرکی رو خدا هدایت کرد دیگه گمراه کننده ای برای او نیست! و خداوند قرار نیست تصمیمی برای شخصی بگیرد بی آنکه او خودش قدمی برداشته باشد! این با عدل سازگار نیست! ما اعتقاد داریم "اراده مخلوق" مثل طناب بالا در اراده خالق گره خورده. یعنی مخلوق باید با استفاده از نیرویی که از خود الله داره قدمی برداره تا خدا نتیجه اختیارش و تصمیمش را بهش نشون بده و کار ثمر بده! اراده ما در اراده الهی گره خورده و ما باید یک قدم لااقل در مسیر هدایت برداریم تا خدا گامهای باقی ماندش رو بهمون کمک کنه...پس "من یشــــاء" ها رو بهتره اینجور در ذهن تعبیر کنیم: "هم او بخواهد و هم مخلوق!" 

همیشه یادتون باشه ما "مختار" آفریده نشدیم که کلّاً کس دیگری سرنوشتمونو رقم بزنه! اگر دقت کنید در تمـــــــــــام خوبی ها و بدی ها یک سابقه ای یا دستی داریم ما! اگر دیدید کسی گنج پیدا کرد و زندگیش ازینرو به اونرو شد، این یک امتحان الهیه و شاید اصلاً عذاب باشه چون طرف همش دنبال مادیات بوده و عشق به گنج و طلا داشته ، خدا هم داده که مشغول باشه به همین ظواهر و زینتها و بره پی علایقش! اگر شنیدید "ائمه اطهار (ع) در یک واقعه به کسی نظر کردند و زندگیش در مسیر هدایت قرار گرفت، در حالیکه قبل ازون خرابکار بود" این هم تا استعداد در شخص نباشه بهش نمیدن! ظرفشو آماده کرده که بهش عطا میشه! امثال مرحوم رجبعلی خیاط که با یک رخداد زندگیشون عوض میشه ، این هم به دلیل سابقه مقاومت ایشون درصراط مستقیم الهی و همچنین مقابله با نفس (که گامی بزرگ هست به سمت خدا) بوده!

خداوند متعال علاوه بر قدیر بودن عادل هم هست که به کسی بی آنکه لیاقت داشته باشه نبخشه! حکیم هم هست که به هر کسی به اندازه و بجا ببخشه! لطیف هم هست که بی منت و با دست و دل بازی ببخشه! خبیر هم هست که میدونه کی دنبال هدایته کی نیست!

ان شاء الله که مفید بوده باشه این نوشته!


سلام...

شاید یه زمانی با خودمون فکر کرده باشیم که اگر آدم همه چیزشو از خدا داره، حتی نیرو و انرژی لازم برای انجام کوچیکترین کارهارو خدا بهش میده، پس چطور میتونه اختیار داشته باشه و بعلاوه بابت "استفاده نادرست از اختیار" عذاب هم بشه؟ مگر آدم تو موقع انتخاب بر سر دوراهی ها جدای از خدا تصمیم میگیرد؟ یعنی سر دوراهی های زندگی خدا رهامون میکنه؟ (حتی اگر یه لحظه باشه)....

بعضی ها رو دیدید یکم اعتماد بنفسشون باعث شده زیادی به قدرتها و انرژی های درونی خودشون ایمان داشته باشند،؟ در حالیکه یک ذره هم از خودشون چیزی ندارن و اگر خدا نمیخواست اصلاً نیست می شدن؟

نمیگم ما قدرت و اختیار نداریم ولی حرفم اینه که دید باید درست باشه! باید آدم بدونه اگر به مقام بالایی رسید...لطف پروردگارش بوده و اگر به پرتگاهی افتاد خودش از رحمت حق دور شده...وگرنه جاذبه رحمانی خداوند همه مخلوقاتو به سمت خود میکشونه...دیگه خیـــــــــلی باید فراری باشیم و اسیر نفس که باز بریم خودمونو بندازیم تو چاه...دید باید درست باشه!

اگر مدرک دکترا دارم ...مهندسی یا مقام وزارت ....نباید با این لفظ بگم: دکتر شدم! مهندس شدم! وزیر شدم!...مردم رئیس جمهورم کردن...شاه دستور داد نخست وزیر شدم یا....اونی که خدا رو مسبب الاسباب میدونه همیشه از واژه ان شــــاء الله استفاده میکنه و بعلاوه هــــــــر خیری که بهش میرسه رو از خدا میدونه! و ابایی ندارد از استفاده این طرز بیان در هیچ کجا: خدا منو دکتر کرد...خدا توفیق داد وزیر بشیم...خواست خدا بود که رئیس جمهور شدم و....

مثالی بزنم:

یک مرد کشاورزی رو دیدم که یک بز داشت و هر روز افسار این بز رو میگرفت و همراه خودش میبرد سر زمین. نگاه کردم دیدم این بز انگار با افسارش خیلی ور میره، خودشو به اون میزنه...اصن جوری نگاش میکنه انگار علاقه زیادی به افسارش داره...پرسیدم که دلیل این علاقت چیه؟ اینکه یه افسار ساده بیشتر نیست! جواب داد: نه این یک افسار ساده نیست...این هر روز صبح گردن منو میکشه میکشه میبره به یه سبزه زاری که پر از علفه و اونجا چرا میکنم...به همین خاطر خیلی دوسش دارم! 

حکایت بعضی مادی گراهاست! مثل این بزه که فقط همین افسارو میبینه و کشاورز زحمت کش رو نمیبینه که اونو میبره...اینها هم همین اسباب دنیا رو میبینن و بعد میان مستند میسازن قانون جاذبه!------> اگر به نیروی درون خودت اعتماد کنی و انرژی اطرافت را جذب کنی به هر چه میخواهی میرسی....!!!! جالب است نمی گوید منشاء و تولید کننده اصلی این نیروی درونی و آن انرژی خارجی چیست؟!!

الهی ! نه من آنم؛که ز فیض نگهت چشم بپوشم،

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی ؛ در اگرباز نگردد ،

نروم باز به جایی؛ پشت دیوار نشینم ، چو گدا برسرراهی؛

 کس به غیر از تو نخواهم ، چه بخواهی چه نخواهی ؛

بازکن در،که جز این خانه مرانیست پناهی...

+دعا بفرمایید!